سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 90/10/12 | 8:22 عصر | نویسنده : منتظر مهدی31(منجی)

 

بشتاب به سوی ما ، که ما در انتظار توئیم ....کوفیان امام را خواندند و از او خواستند که بیاید و انانرا نجات دهد و امام آمد....

 

و گویی ما هم اهل کوفه ایم و ما هم او را می خوانیم تا بیاید و نجات

 بخشمان با شد . چه نداشتند کوفیان که چنین شد ؟؟ شوق و اشتیاقشان به آمدن  امام کم بود ، یا ....؟؟

و علی بارها از کوفیان نالید ، که مرد نماهای نامردید و در زمان سختی

 ، عافیت پیش می گیرید ، در موضع حق خود سست ومتزلزلید ،دنیا

 را با پیروی از امام با هم می خواهید و اگر جایی بین دو راهی بمانید

 در می مانید . امام را خوانده ایم و خواهد آمد ......

 کوفیان خود با بی توجهی ، سستی و ترس امامی را که در نزدیکی

 کوفه بود ،تنها گذاشتند و اگر تا به ابد به انتظار بنشینند تا زمانی که

 در مقابل کشتن مسلم سکوت می کنند ،تا زمانی که بهترین هایشان

  بهترین کار را خون دل خوردن میدانند و سکوت ، و تا زمانی که از ابن

 زیادیان می ترسند و بیم آسایش دنیایشان را دارند ، امام نخواهد آمد

 که خود به دست خود امام را کشته اند . هر چند که دعوتنامه

 هایشان مثنوی هفتاد من کاغذ و ارادتنامه  هایشان هزاران هزار .

 امام را خوانده ایم و خواهد آمد .....

و جه بسا که امام در نزدیکی کوفه باشد ، مگر نه اینکه هر صبح وشام

 می خوانیمش و هر جمعه در فقدانش ندبه سر می دهیم ؟ که کویان

 هم میخواندنش و در دوریش بی تابی می کردند .

  عمال بنی امیه از آمدن امام آگاه شدند ، از نامه هایمان و از

 انتظارمان ...ابن زیاد را به سویمان فرستاده تا با وعده دنیا ، با تهدید و

  فریب و سرگرمی مارا متفرق سازد و از یاری امام بازدارد .و بنی امیه

 خواهد بو د تا امام به کوفه نیاید و کوفه را مقر حکومت خودقرار ندهد ،

 و امام به کوفه نخواهد رسید تا ما کوفیان که برایش نامه نوشته ایم

 یاریش نکنیم ....امام در راه کوفه است و اگر باز هم از ابن زیاد بترسیم

 ، اگر با ز هم مسلم را بکشند و ما سکوت کنیم ، امام نخواهد آمد و

 حکومت بنی امیه ادامه خواهد داشت ، هر چند که همه شب و روز

 بخوانیمش گوییتاریخ منتظر مانده است تا این بارکوفیان پیمانشکنی

   نکنند و به عهدی که در سحر ولایت بسته اند وفا کنند و گویی هر

 سال عاشورا را اقامه عزا می  کنیم ، شاید به یاد عهد و عهدشکنان 

،  به یاد امام و کوفیان ، خود را برای آمدن امام آماده کنیم تا این بار

 شرمنده تاریخ نشویم....




تاریخ : دوشنبه 90/10/12 | 8:11 عصر | نویسنده : منتظر مهدی31(منجی)

با رها خوانده ایم (مصیبتا"ما اعظمها....)که مصیبتی بزرگتراز این مصیبت

 نیست و سالهاست بر این مصیبت اشک ریخته ایم و حقا که  کدامین

 مصیبت این چنین جاودانه می شود؟

هر درد و رنجی پس از مدتی رنگ می بازد و کهنه می گردد، چنان که

 در نهایت آهی می کشیم و فکر را عوض می کنیم . اما این مصیبت

 رنگ دیگری دارد. این مصیبت جاودانه است انگار ، زیرا که بزرگترین

 مصیبت هاست . مصیبت کربلا تنها مصیبت کشته شدن هفتاد و دو

 انسان و آواره شدن عده ای از زنان و کودکان نیست . مگر در طول

 تاریخ کم بوده است تعداد آنان که تشنه کشته شده اند ؟و مگر کم

 بوده کودکانی که در جنگ ها کشتهشده اند؟مگر کم بوده تعداد

 سرهای به نیزه رفته ..........

 نه ..مصیبت اعظم به این ظواهر محدود منی شود ،نمی تواند که

 محدودشود اگر نه که دیگر بزرگترین  دردناکترین نبود ، دیگر جاودانه

 نبود.

مصیبت کربلا حاصل ریخته شدن خون خداست . حاصل از این که شهید

 تشنه حجت خدا بوده است . اینکه تمامیت حق ، در مقابل عده ای به

 ظاهرمسلمان ایستاده است و از حق سخن گفته .

  اما مصیبت از آنجایی بود که سخن فرزند رسول خدا شنیده نمی

 شود ، مصیبت آنجایی است که یاور دین خدا تنها هفتاد و دو یار دارد .

  و تازه ماندن درد و رنج از این است که امروز هم حجت خدا تنها مانده

 است . مصیبت کربلا به خاطر ارزش خون های ریخته شده است .

 به اینکه بزرگ مردانی کشته شدند و خاندان پاک رسول خدا به

 اسارت ورتاراج رفت ، تا ندایی را در تاریخ جاودانه کند .

 تا امروز من شیعه هشیا ر باشم ، تا امروز آزاده باشم و برای آزادگی

 تلاش کنم ، تا امروز از معصیت دور باشم ، تا امروز به امام خودوفا دار

 باشم .... تا امروز بنده خدا باشم و بندگی را کنم ،

 چونان حسین (علیه السلام).بندگی اش را به رخ کشید

 با ندای :

 الهی رضا" برضائک و تسلیما" لقضائک

و امروز من چه می کنم در قبال این خون ها ؟درد آنجاست که من

 چگونه ام نسبت به وظایفم ؛ چگونه ام نسبت به خدایم ؛نسبت به

 امام زمانم ...چگونه جهاد می کنم در راه حق ؟

چگونه در مقابل نافرمانی حق می ایستم چونان حسین که ایستاد

و هدفش را نهی از بدی ها خواند . اینکه امروز من چه کرده ام تا در

 قبال آن خون ها شکر گزارباشم ، که این هاهمه نعمت  هدایت 

 پروردگار من بوده است . مصیبت اینجاست که قیام برای من بوده

 است و هدایت من ،ومن گویا پشت کرده باشم به  آنچنان که مجالس وعظ بی رونق و مجالس مدح پر هیاهو

این نعمت .و مصیبت کربلا ا زآن حاصل می گرددکه تمام اشک های

 من پیش از آن که از سر فهم با شد از سر مستضعف انگاریاهل بیت

 است!مصیبت آن است که  فکر را در مجالس خود کم اهمیت انگاشته

 ایم   و ظواهر را پر ارزش انگاشته ایم .

 

ست . مصیبت آنجاست که حتی ذکر مصیبت اهل بیت گاهی به گناه

 آلوده می شود و گاهی به افراط و گاهی به سطحی نگری .

  مصیبت آن است که نه امام خود را شناخته ایم و نه راهش را ،

 همچو کوفیانی که امام خود را می خواندند وندایش را نمی شنیدند .

  و مصیبت آن است که تمام تلاش های مجاهدین کربلا امروز به

 داستانی تبدیل شده است ....

 و تفکر در بطن آن گویی مکروه می نماید ....

و یک کلام مصیبت را باید آنجا دید که هنوز مولایمان در پس پرده های

 غیبت اشک می ریزد و بازگشتش هر روز به دست ما به تعویق می

 افتد و ما .....

اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الامة بحضوره و عجل لنا ظهوره ، انهم

 یرونه بعیدا" و نراه قریبا" برحمتک یا ارحم الراحمین




تاریخ : یکشنبه 90/10/11 | 7:23 عصر | نویسنده : منتظر مهدی31(منجی)

پدر مهربانم ! ای کاش از همان اول اذان عشق تو را در گوشم زمزمه کرده بودند . مهدی جان ! ای کاش با نام نامی تو زبان با ز

 می کردم . ای کاش مهد کودکم مهد آشنایی با تو بود . کاشکی در کلاس اول دبستان آموزگارم الفبای عشق تو را برایم هجی می

 کرد و نام زیبا ی تو را سرمشق دفترچه تکلیفم قرار میداد . در دوره راهنمایی هیچ کس مرا به خیمه سبز تو راهنمایی نکرد . در

 سال های دبیرستان کس یمرا با تو که مدیر عالم امکان هستی پیوند نزد. در کلاس تاریخ مرا کسی با تاریخ غیببت ? غربت و

 تنهایی تو آشنا نساخت . چرا موضوع انشای ما به جای علم بهتر است یا ثروت از تو و ظهور تو و روش های جلب رضایت

تو نبود !!مگر نه اینکه بدون تو نه علم خوب است و نه ثروت !!

ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمول های پیچیده ریاضی و

فیزیک و شیمی فرمول ساده ارتباط با تو را نیز به من یاد میدادند . ای کاش دبیر دینی ما میگفت که در معرفت شیعی ?حیات

حقیقی در توجه به امام عصر است و معرفت و محبت به او و مهم تر از آن برائت از دشمنان او معنا میشود. ای کاش برایم می

 گفتند که شعاع دید امام تا کجاست و نگفتند که امام در یک لحظه میتواند به اذن خدا تمام عوالم و آسمان ها را از نظر بگذراند و

 از احوال همه ساکنان زمین و آسمان با خبر شود. از فضای نیمه بسته مدرسه ? وارد فضای باز دانشگاه شدم در دانشکده

 وضع از این هم اسف بار تر بود .

بازار غرور و نخوت پر مشتری بود و ابزار غفلت ? فراهم و فراوان . فضا نیز رنگ و بو گرفته از علم زدگی و روشن مآ بی !!

خیلی ها را گرفتار تب مدرک گرایی میدیدم. علم آن چیزی بود که از فلان کتاب مرجع اروپایی یا فلان مجله آمریکایی ترجمه می

 شد ? مولای من ! در دانشگاه هم کسی برایم از تو سخن نگفت . پرچمی به نام تو افراشته نبود کسی به سوی تو دعوت نمی

 کرد .هیچ استادی برایم اوصاف تو را بیان نکرد  . نه اینکه از تبلیغات مذهبی ? نشست های فرهنگی ?نماز جماعت

 و .....خبری نباشد ?کم و بیش یافت میشد ? اما در همین عرصه ها نیز تو نقشی نداشتی و غریب و مظلوم و از یاد رفته بودی

. پس از فراقت از تحصیل نیز اداره زندگی و دغدغه هایش مجالی برای فکر کردن راجع به تو برایم باقی نگذاشت !!

اینک اما در عمق ضمیر خویش تو را یافته ام ? چندی است که با دیده دل تو را پیدا کرده ام . در قلب خویش گرمای حضورت را

 با تمام وجود حس می کنم . گویی دوباره متولد شده ام . تعارف بردار نیست زندگی بدون تو که پدر واقعی مایی ? مردگی است .و

 اگر کسی همچو من پس از عمری غفلت به تو رسید حق دارد احساس تولدی دوباره کند و از تو بخواهد که از این پس او را رها

 نکنی ودر فتنه های آخرالزمان از او دست گیری.

حال روی سخن با خودم هست : حق دارد به شکرانه این نعمت پیشانی اذب بر خاک بسایی و با خود زمزمه کنی :

الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله

زیرا که اگر تمام عالم را جستجو کنی ? دوستی همچون او نمی یابی زیرا که :

اگر به یادش نباشی تو را از یاد نمی برد .

هر چند در حقش دعا نکنی برایت دعا می کند .

اگرموجبات رنجشش را فراهم کنی رنجش تورا بر نمی تابد .

اگر حضورش را درک نکنی همیشه و هر جا با تو باشد .

اگر از ارتباط با وی خودداری کنی خود به تو پیغام دهد .

اگرامانتدار شایسته برایش نباشی امین و رازنگه دار تو باشد.

اگر کوچکترین خدمتت را به رخش بکشی او بزرگترین لطفش را به رویت نیاورد .

اگر تو او را در سختی ها کنار گذاشتی او تو را در تنگناها و شدائد رهایی دهد .

....و اینها همه در حالی است که او هیچ نیازی به تو ندارد و به عکس تو سراپا نیاز و احتیاج به اویی !!!

 

 




تاریخ : یکشنبه 90/10/11 | 7:22 عصر | نویسنده : منتظر مهدی31(منجی)

گاهی می شود انسان خودش را گم می کند آنقدر که چشمش بسته می شود روی خیلی چیزها... توی این وانفسا کسی هم نیست که بخواهد پیدایمان کند . من و تو هم خودمان را فراموش می کنیم .

اصلا فراموشی درد امروزی ماست . کسی که مجبور است دغدغه گذشته و آینده را با هم داشته باشد . کسی که از چاله مسائل زندگی در نیامده می افتد توی چاه مشکلاتش . البته در این شرایط شاید

 طبیعی باشد که فراموش کند اطرافیانش را ... خودش را...  خدایش را و...مولایش را . بیا رو در بایستی را بگذاریم کنار گم شدن و فراموش کردن سخت نیست وضع آنقدر خراب شده که حالا من و تو میتوانیم با چشم های باز هم گم شویم و پیدا شدن کار سختی است . پیدا شدن توی این روزگار یعنی شنا کردن خلاف جهت آب . من وتو افتاده ایم توی مسیر زندگی زندگی ای که می بردمان ...  بخواهیم چه نخواهیم گم می شویم ولی این بار خودمان هم می خواهیم که گم شویم مشغله ها ودغدغه را بهانه می کنیم تا برای رسیدن کاری نکنیم ... رسیدن به

 یک شهر رویایی ... شهری که عن قریب است که با شرمندگی وارد آن شویم ! شرمنده از اینکه هیچ کاری نکرده ایم .حتما می پرسید کدام شهر ؟ شهر شگفت انگیز و پر شور ظهور....آری ما فراموش

کرده ایم که برای چه آمده ایم ؟ از کجا آمده ایم واین چنین شتابان به کجا می رویم ؟ آیا فریادرسی نیست که ناجی ما باشد ؟ نه تنها ناجی ما که ناجی تمام دنیا ...؟؟ آری ما میان مشغله هایمان گم

 شده ایم و فراموش کرده ایم تنها منجی انسان را و او هم در این غربت و تنهایی که ما برایش به هر بهانه ای  ساخته ایم برای غفلت ما می گرید . پس گاهی لازم است خودمان را پیدا کنیم و خلاف جهت

 آب شنا کنیم ... یعنی می گوییم زندگی تعطیل ؟؟

نه ...می گوییم می خواهیم زندگی کنیم ولی خلاف جهت روز مره ... پس روز مرگی تعطیل !!!

می گردیم اول دنبال خودمان و بعد دنبال ....مولایمان

دنبال خودمان برای پیوستن ...پیوستن به ...جمع منتظرین یا شاید هم جمع یاران ...!!

می گردیم بدون هیچ خستگی شاید چیزی پیدا کردیم ... دل من و تو مثل قصرهای قدیمی است که همیشه می شود تویش گنج پیدا کرد . یک نگاه بینداز ببین کنج دلت چه خبر است ؟ آیا هنوز گوشه دلت

 عشق به مولا وجود دارد ؟ آری همین گنج است گنجی به بی نهایت آسمانها ... گنجی که من و تو را خوهد رساند....

پس ما با هم تصمیم مان را گرفته ایم می رویم به سراغ گنج برای رسیدن ...رسیدن به همان شهر شگفت انگیز و رویایی..

آری شهر زیبا و بسیار نزدیک ظهور... 

 

 

 




  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان