سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 89/2/5 | 1:40 صبح | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

آتش گرفته است لباسی که بر تن است

هر لحظه از حرارت داغی که با من است

 

بر من بتاب ! بر من دل خسته ای غزل !

شب های بی ستاره من با تو روشن است

 

ای عشق های پاک و مقدس ، کجا شدید؟

این قرن، قرن مردم آلوده دامن است

 

دیگر به جای روز، شبی می وزد سیاه

دیگر به جای قلب به هر سینه آهن است

 

افسوس می خورم که چرا حرف هایمان

چون میوه های کال درختی سترون است

 

بر پاره های دفتر من یک نفر نوشت

این شعر ها نهایت اندوه یک زن است




تاریخ : یکشنبه 89/2/5 | 1:28 صبح | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

اسیر مانده ایم در بهانه های پاپتی

و میله های آهنین و عشق های ساعتی

 

حوالی نگاهمان دوباره صف کشیده است

صدای تیک  تاک غم , شماره های صنعتی !

 

امان از اشتباه های نا تماممان , همان

تفاخر همیشگی به هیچ های قیمتی !

 

میان قرن حادثه کجاست اتفاق عشق

نمانده در تسلط همان هبوط لعنتی ؟!

 

کسی نیامد از تبار انتظارمان ببین

که مانده ایم سخت در هجوم بی لیاقتی !




تاریخ : یکشنبه 89/2/5 | 1:21 صبح | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

 

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری


 

من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

 

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

 

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟




تاریخ : یکشنبه 89/2/5 | 1:10 صبح | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم
بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم
 
بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست
عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم
 
تا که وصفی ز کمان و خم ابروی تو رفت...
در پی دیدن رویت همگی تیر شدیم
 
از کمان خانه ی زلفت همه بالا رفتیم
در سراشیبی ابروت سرازیر شدیم

گو گدایان در این خانه بیایند که ما
از گدایی به در تو همگی میر شدیم
 
عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ی تو در غل و زنجیر شدیم




تاریخ : یکشنبه 89/2/5 | 1:3 صبح | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

از میان اشک ها خندیده می آید کسی


خواب بیداری ما را دیده می آید کسی

 

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب


از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی

 

مثل عطر تازه تک جنگل باران زده


در سلام بادها پیچیده می آید کسی

 

کهکشانی از پرستو در پناهش پرفشان


آسمان در آسمان کوچیده می آید کسی

 

خواب دیدم , خواب دیده در خیالی دیده اند


از شب ما روز را پرسیده می آید کسی

 

 




تاریخ : جمعه 89/2/3 | 11:47 عصر | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

 

 

کجایی که دیدارت محض است

پاهایمان خشک است و دست هایمان بی تکلیف ؟

درختان برگ ریزان دوری تواند

و قرن هاست که ایستاده اند

تا جمالت را زانو زنند.

شاخه ها ، سلامتی ات را هر لحظه در قنوت اند

بیابان ها ، فراق تو را ترک خورده اند

و خروش می کنند دریاها اضطراب دوری ات را.

زمین آینه دار حضور توست

تا عظمتت را بر کهکشان ها ناز برد.

فراموشی ، هدیه دشمنان توست

تا بشریت را به خنده فریب دهند.

ما چراغانی می کنیم یادت را

تا پادشاه شهر کوران بداند

که چشم هایمان را فرشی ساخته ایم

تا هر چشمی چراغی باشد بر مقدم ظهور تو





تاریخ : جمعه 89/2/3 | 11:39 عصر | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

اللهم عجل لولیک الفرج

یا مهدی ادرکنی




تاریخ : جمعه 89/2/3 | 11:35 عصر | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

قلندران مست بی پروا سراغ آن می ناب می گیرند


ستارگان بی فروغ همدردی خبر ز کوچ آفتاب می گیرند


شبانگهان که شهر عشق را می جویند


نوای یا مهدی از دل خراب می گیرند 




تاریخ : جمعه 89/2/3 | 11:33 عصر | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)
آقاجان آن دم که تو را میخواهمت ، ذره ذره وجودم ملتمسانه تو را می طلبد

آن هنگام که بوی عطر یاس می پیچد در غروب جمعه هایم می خواهمت و آن هنگام که از تمام دنیا دلم می گیرد دوست دارم فریاد کنم و ندای این المهدی را به گوش تمام عالم برسانم


مهدی جان فقط به امید دیدن توست که این رنج بار زندگی را میتوان تحمل کرد و فقط به امید در رکاب تو بودن است که ایلیای من پا به این عرصه خاکی گذاشته است . میخواهم و میدانم که او میتواند یار تو باشد. آقا جان اگر به غلامی قبولش نمایی، اگر .... یعنی میشود ؟


کاش لباس رزم را میشد آسان خرید . کاش چلچله ها که غروب به خانه شان باز می گردند سلام ما را به تو برسانند و بگویند که ما در تدارک آمدنت خیابانها را آب و جارو کرده ایم و گلباران قدومت را به انتظار نشسته ایم.


آقا جان کاش مدینه باشم وقتی می آیی، کاش مدینه باشم وقتی تربت یاس کبود را به همه نشان میدهی. کاش باشم آن دم که باید باشم آخر مگر برای تشییع جنازه مادرت نوکر نمیخواهی ؟ کاش باشم آن دم که باید باشم، کاش ..... کاش


چه خوش است در هوایت به دمی نفس کشیدن


چه خوش است بینهایت شدن و ز دل پریدن


گل باغ آسمانی، دل من هوای تو کرد


دم آخرم بیا تو چو دلم نوای تو کرد





تاریخ : دوشنبه 89/1/30 | 9:45 صبح | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)



  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان