بال پروازم را..
تنهایی می شکند......
ومن....
در سادگی لبخندم..
وسعت واژه تنهایی خود را
به دلت می گویم........
*********
سالهاست...
که در انتظارت.....
زیسته ام......
دست های بهاری
وسرشار از نور تو....
می توانند مرا....
باطلوعی گسترده
زنده کنند
**********
ای سبز منتظر.....
ای نماز گاه مرثیه های هجران !
می خواهم
تکیه گاهم باشی....
همیشه کنارم بمان.....
نمی ترسم.....
ترس موقعیست که:
ایمانی متزلزل شده باشد...
**********
احساس غریبی دارم...
توپناهگاه مطمئن من هستی
و من....
به تــــو....
مومـــــنم....
بی تو زیستن را....
بهانه ای نیست.....
تــــو.....
باور رویش همه زیستن هایی......
همیشه کنارم بمان.....
دست های انتظارم را
هدیه دامانت می کنم
تو را به خود می کشانم
وجودم....
آفتاب همیشگی می طلبد
ای انتظار سبز عشق
جمعه هایم....
از تو خالیست....
و پراز سروده دستان توست
تو....نیستی
که ببینی....
چگونه...
شانه هایت را
برای گریه کردن گم کرده ام
وبا نبودنت
همه درها
به رویم بسته شده است
اینه ها....
هیچ انعکاسی را
تابش نمی کنند
واینک
با خیالت
انتهای تنهایی ام را
گرد گیری می کنم
چهره بنما ای طلوع سبز نور
چهره بنما ای بلنـــدای غرور
چهره بنما ظالمین را دور کن
مشــرکین را هیزم نمرود کن
مولای من!
بیآمدنت
هر کار ناتمام است
که زمین در عطش عدالت میسوزد
و آسمان را
غمباد چرکینی است
که جز به گریه نخواهد مرد
آه که بی تو
بر زمین خدا چهها رفت
ـ و بر ما ـ
بی تو ابرهای سترون
دل را در حسرت شکفتن
در حسرت سبز ماندن
به گریه نشاندند
بی تو دریا را
به جرم خروش
تازیانه زدند
و کوه را
به گناه ایستادن
به گلوله بستند
بی تو قناریهای عاشق را
بر نطعی خارینه
سر بریدند
بی تو صحرا صحرا شقایق را
در نفس سمومی زهرناک
خاکستر کردند
بی تو زمین به کسالت تن داد
و آسمان به اسارت رخوت
اما دلهای ما
هیچگاه تسلیم کسالت نشد
و دستهایمان
تا قلّهای بر پیشانی آسمان
بالا رفت
و دعای فرج خواندیم
و نماز را
با شمشیر، قامت بستیم
بی تو...
بی تو...
دوست دارم از سالی که باز هم بی تو گذشت بنویسم
اما گفتن درد فراق بااین همه بار گناه چه خاصل ؟!
سال 88 هم تمام گشت اما این دل سرگشته آسوده نگشت
یک سال دیگر دوباره بی تو گذشت !
باز هم مثل پارسال چشم انتظار بهاریم نه بهاری که زمین یخ زده را در خواب فرو برد
منتظر بهار حضور تو که بی توبهار مثل پاییز غم زده است
مولا
بهار حضور تو را چشم انتظاریم نه بهاری که بی حضور توست
تو بیایی همه ی ثانیه ها دقایق ساعت ها لحظه ها از همین دم عیدند
نفسم گرفت از این شب در این حصار بشکن
در این حـصـــــــار جادویی روزگار بشـــــــکن
تو که ترجــــــمان صبحی یه ترنــــــم و ترانه
لب زخـــــمدیده بگشا صف انتــــظار بشکن
مجنون حریف غصه لیلا نمیشود
زخم فراق بی تومداوانمیشود
فالی زدم به حضرت حافظ بازگفت
بخت همیشه بسته ما وانمیشود
آب از سرم گذشت دراین موج بیکسی
ساحل حریف طعنه دریا نمیشود
دلخوش به هیئتم که شنیدم حضور تو
جز در هوای روضه سقا نمیشود
جان دو دست حضرت عباس جان مشک
آقا بیا که بخت دلم پا نمیشود
قال امام حسین علیه السلام
مهدی ما (علیه السلام ) در عصر خویش مظلوم است تا می توانید در باره او سخن بگویید و قلم فرسایی کنید
... یا صاحب الزمان
... یا بقیه الله
... یاابن الحسن
مولا مولا مولا مولا
چشمهامان در جستجوی توست ... گوشهامان به دنبال نغمه ای از کوی توست ...
یاابن الحسن ... مولا جان
بیا و انتظار را پایانی درخشان باش... بیا ... بیا ... بیا
ای مهدی دین ! پرده ز رخسار برافکن ما گمشدگانیم و ره پیش و پسی نیست
نمی دانم که مهدی در کجا هست
ولی هر جا که باشد یار ما هست
آغاز امامت امام عصروالزمان حضرت بقیه الله مبارک باد
کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم
گوشه ای تنها نشینم تا تماشایت کنم
مینویسم روی هر گل نام زیبای تو را
تا که شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم
هر سحر با یاد تو در گریه ام می خوانمت
تا به کی از سوز دل ناله ز هجرانت کنم
بی قرارم مهدیا از بهر دیدار رخت
تا به کی از مادرت زهرا(س) تمنایت کنم؟!
بر قامت دلربای مهدی(عج) صلوات...
تواگربیایی ازگر مای نگاهت نرگسهای دشت می رویند
ودستان خسته ام باغبان نهال عشق می شوند
تواگربیایی برهوت زندگی به ظهور لاله حضورت آباد می شود
تواگربیایی لحظه ای ازتوچشم برنخواهم داشت ،چنان به توخیره
خواهم شدتاعذاب سالهای فراق وخستگی هجران ازتنم بیرون رود
تواگربیایی دلتنگی های هزارساله به شمیم دیدارحضورت
به دریای نیلگون عشق
مبدل می گرددوارتفاع البرزشکاف دره های تبت راخواهد پوشاند
آن روزکه اسب ظهوررازین کنند
به امیدظهورت ای منجی عالم
وقتی او بیاید انتظار خواهد پژمرد
قطره های اشک به پای شادی خواهد ریخت
نیزار از گامهای او موسیقی غم را به خاموشی خواهد خواند
و قلب مرداب به عشق او به تپش خواهد آمد
.: Weblog Themes By Pichak :.