طلوع می کند آن آفتاب پنهانی
زسمت مشرق جغرافیای عرفانی
دوباره پلک دلم می پرد نشانه چیست
شنیده ام که می آید کسی به مهمانی
کسی که سبزتر از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان که می دانی
اللهم عجل لولیک الفرج؟؟؟؟؟؟
مهدی فاطمه
تو نگاه عشق را به من حقیر آموختی
تو سکوت را در دل شب با صوت قران شکستی
و به من یاد دادی که چگونه در دل شب راز و نیاز کنم تو سرود عشق را با معنایش برایم خواندی
حال چگونه رویت را از من پنهان مینمایی که من در حسرتت آواره بمانم
یک غزل به من نظر کن، با دو چشم آسمانى
در مقام از تو گفتن، ناتوان ناتوانم
مى?کنم تو را تکلم، با زبان بى?زبانى
خدایا، در این لحظه و در تمام لحظات،
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
پس مردمکهای نگاه ما عقیم ا ند
تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی!!!.....
به راستی که دنیا نبودنت را فریاد می زند...ندیدنت را...
بیا که چشمها خسته اند از این همه ریا...
بیا که به یقین تو همان حقیقت نهفته ای
که طلوعت تمام تاریکی ها را از بین می برد...
بیا ای مهدی موعود...
بیا ای آرام دل...
دیگر چگونه بخوانمت؟دل از این تنهاتر!
از این شکسته تر!تو بگو آقا جان
چگونه صدایت کنم
تا نگاهم کنی؟
چگونه به انتظار بنشینمتا لحظه ای قدم بر چشمانم بگذاری؟
چگونه مهدی جان؟چگونه؟
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد
بی تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو
اماخاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد
خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد
عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد
روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرمای
خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد
در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری
آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد
ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید
آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد
نشانی گیرنده: نمی دانم کجایی یا مهدی؟!
شاید در دلم باشی و یا شاید من از تو دورم. کوچه انتظار، پلاک یا مهدی،
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام من به یوسف گمگشته دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظار
ای دریای بیکران،
آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو
چشمانت که همانند خورشید صبحدم از درون پنجره های دلم عبور می کند
و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند.
تو کلید در تنهایی من! من تو را محتاجم.
بیا ای انتظار شب های بی پایان،
بیا ای الهه ناز من، که من از نبودن تو هیچ و پوچم.
بیا و مرا صدا کن.
دستهایم را بگیر و بلند کن مرا.
مرا با خود به دشت پر گل اقاقیا ببر. بیا و قدم های مبارکت را به روی چشمانم بگذار.
صدایم کن و زمزمه دل نواز صدایت را در گوش هایم گذرا کن، من فدای صدایت باشم.
چشمان انتظار کشیده من هر جمعه به یادت اشک می ریزند و پاهایم سست می شوند تا وقت ندبه..
و اشک هایم هر جمعه صفحات دعای ندبه را خیس می کند. من آنها را جلو پنجره اتاقم می گذارم
تا بخار شود و به دیدار خدا برود.
یا مهدی ادرکنی عجل علی ظهورک
چرا امشب سحرگاهى ندارد....چرا این دل دگر آهى ندارد
شب هجران چه تاریک است و دلگیر...چرا این آسمان ماهى ندارد
تو گویى رستن از چنگ تو اى غم...به شادى لحظه اى راهى ندارد
چه کس گفته که روى ماه رویان .....وصال دور و جانکاهى ندارد
و یا راه رسیدن تا به معشوق ....خس و خاشاک یا چاهى ندارد
منم آنکس که غرق بحر هجر است ...چه کس گفته که آن ماهى ندارد
نباید کرد شکوه از غم و درد ....جز این گاهى دلم راهى ندارد
مهدی جان!
مرا نظاره کن تا دیده پاکت چشم گنه کار مرا از انوار الهی روشن کند....
قلب مرا بنگر که چگونه از فراقت می شکند......
صبح جمعه خانه دل را با دعای ندبه تطهیر کردم.......
غروب سرخ جمعه که گذشت؛ زانوی غم بغل گرفتم و رو به قبله سرود انتظار سردادم!
-----------------------
سلام بر تو و هجرت خدائیت .... سلام بر تو و یاران کربلائیت
دلم خواهد بزارم سر به پایت ... بیا یابن الحسن جانم فدایت
همه خوبان اسیران مرامت ... تمام انبیا سرمست جامت
شعیب و موسی و هامون و عیسی ... خلیل ایوب و نوح عبد مرامت
همان خضری که آب زندگی یافت ... ببرد یک جرعه از شهد کلامت
نوشته یوسف زهرا(س) به دلها ... هزاران یوسف کنعان غلامت
الا صحرا نشین آل زهرا(س) ... نظر کن بر گدای بی مرامت
بزن بر خیمه جانم نوایت ... بیا یابن الحسن جانم فدایت
مرا عشقت نگارا پیر کرده ... که عشق تو دلم زنجیر کرده
خدا باشد نگهدارت عزیزم .. مرا ای آشنای پیر کرده
ببین داغ فراقت نازنینم .... چگونه بر دلم تاثیر کرده
منم مسکین و محتاجه عطایت ... بیا یابن الحسن جانم فدایت
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دلتنگم!
دلتنگ روزی که خم شوم روی خستگی دستهایت.
و ذوب شود لبهایم ،
وقتی که می بوسم،
دستی را که نوازش خدا،
هر قنوتش را بارانی میکند.
چشم های من تاب نگاه بر قامت خورشیدی ات را ندارد.
تو نگاهم کن!
نگاهم کن تا صبور چشم های منتظر پروانه ها شوم.
نگاهم کن تا...
اللهم عجل لولیک الفرج
گل سپیده عذارم خدا کند که بیائی
نگار لاله تبارم خدا کند که بیایی
خمیده قامت من درآرزوی وصالت
ستاره شب تارم خدا کند که بیایی
شکسته شیشه قلبم زسنگ طعنه اغیار
دگر نمانده قرارم خدا کند که بیایی
غم فراق تو دلبر گرفته تاب وتوانم
تمام داروندارم خداکند که بیایی
به ره نشسته دل زارم درانتظارظهورت
شب وسحرشده کارم خدا کند که بیایی
تمام هستی خود را، مه سخا و شرافت
به مقدم تو گذارم خدا کند که بیایی
برای دیدن رویت بسان ابربهاری
زدیده اشک ببارم خدا کند که بیایی
شمیم عطرتوآید ولی زدیده پنهانی
گل همیشه بهارم خدا کند که بیایی
به انتظارتو مولا تمام عمرنشستم
**** دگرشکیب ندارم خدا کند که بیایی ****
اللهم عجل لولیک الفرج
سالهاست هراسان و
مشتاق، به دنبال تو میگردم.
سررسیدها را، هفتهها را، ماهها را
خط میزنم؛ سهشنبهها، پنجشنبهها،
جمعهها، یکشنبهها.نمیدانم تو در کجای زمان
ایستادهای، تا ساعتم را با افق نگاه تو تنظیم کنم؟
ای شیرینتر از انگورهای تاکستانهای عشق! عطر گیسوانت
را رها کن تا ستارهها، هر آن فرو بریزند و خوابهای هر شب زمین
را با یاد تو روشن کنند.اگر بدانم که مرا دوست داری، شوریدهترین شاعر
جهان خواهم شد؛ به کلماتم سوگند!...
********
گفتم بنویسم به یاد تو،
یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام .
گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام.
گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع،
یادم آمد که من سالها پیش غروب
کرده ام. گفتم پس بگذار
کمی دعا کنم برای
آمدنت. گفتم:
اللهم عجل لولیک الفرج.
.: Weblog Themes By Pichak :.