سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 89/1/17 | 8:15 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

 

 

روزی به قصد دانستن جای تو                          

                        از همه پرسیدم:

                                                کجاست؟

 زمین گفت: من هم منتظرم،

                  هر چه می گردم  نمی یابم.

 آسمان گفت:چشمان من چنان بر زمین دوخته است،

                                      تا اگر آمد چکه چکه بسرایمش.

 دریا گفت: هر روز به چشمان آسمان خیره ام،

                       تا اگر آمد موج موج خبر آمدنش فریاد کنم.

 درخت گفت: قد می کشم

                             تا اگر آمد،

                                    برگ برگ راه آمدنش مهیا سازم.

 و من به خود گفتم:

       کجاست؟ همه منتظرند،

              پس من هم می نویسم تا اگر آمد،




تاریخ : سه شنبه 89/1/17 | 1:50 صبح | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

 

کجا پایمان را کج گذاشته‏ایم؟

شامه‏های ما، چرا پذیرای عطر جاودانگی نیستند؟

چرا جمعه‏ها پشت سر هم می‏آیند و همه آنها، وسط اتاق ما به بطالت می‏گذرند و می‏روند؟

 نه، با این دفترچه‏های خاطرات غم‏گرفته، نمی‏توان کاری از پیش بُرد.

باید چاره‏ای اندیشید و تمامی این عبارات و مفاعیل، را به مهمانیِ روزگار دیگری بُرد تا شادی و بالندگی را در ادامه دنیا ببینیم.

فقط باید توشه برداشت و همت کرد؛ که هیچ سفری با عشق، به نقطه کور نخواهد رسید.

باید سفری کرد از خویش تا دوست




تاریخ : دوشنبه 89/1/16 | 11:32 عصر | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)

 

امام زمان علیه السلام

مولای من!

بی‌آمدنت

هر کار ناتمام است

که زمین در عطش عدالت می‌سوزد

و آسمان را

غمباد چرکینی است

که جز به گریه نخواهد مرد

آه که بی تو

بر زمین خدا چه‌ها رفت

ـ و بر ما ـ

بی تو ابرهای سترون

دل را در حسرت شکفتن

در حسرت سبز ماندن

به گریه نشاندند

بی تو دریا را

به جرم خروش

تازیانه زدند

و کوه را

به گناه ایستادن

به گلوله بستند

بی‌ تو قناری‌های عاشق را

بر نطعی خارینه

سر بریدند

بی تو صحرا صحرا شقایق را

در نفس سمومی زهرناک

خاکستر کردند

بی‌ تو زمین به کسالت تن داد

و آسمان به اسارت رخوت

اما دل‌های ما

هیچ‌گاه تسلیم کسالت نشد

و دست‌هایمان

تا قلّه‌ای بر پیشانی آسمان

بالا رفت

و دعای فرج خواندیم

و نماز را

با شمشیر، قامت بستیم

بی تو...

                          بی تو...


 

 




تاریخ : دوشنبه 89/1/16 | 4:12 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)
 

یا مهدی، جهان در انتظار عدالت توست، کی میایی؟


هر جمعه به امید اینکه تو می آِیی، دلهایمان را در جاده انتظار به صف می کشانیم، چشمانمان را رو به باغ  یاد تو می گشاییم، قلبهایمان را به شوق وصال تو زنده نگاه می داریم، لبهایمان را به ترانه انتظار می آراییم، آینده مان را به رنگ عدالت تو رنگ آمیزی می کنیم، بذر  امید  بر زمین زندگیمان می افشانیم، چرا که آمدنت را باور داریم و به شوق رسیدن سبزترین جمعه تاریخ، تمامی سختی های زندگی را تحمل می کنیم.
مهدی جان!!!!
 تو را به جان تمامی عاشقان و منتظرانت قسم بیا و دل ما را شاد کن.
برای تعجیل در ظهور آقا امام زمان صلوات.
«شاید این جمعه بیاید، شاید.




تاریخ : یکشنبه 89/1/15 | 5:2 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

 

صداها می‏آیند و می‏روند و تنها آن آیه شفافی که از آمدنت می‏گوید، به دل‏ها می‏نشیند. صداها می‏آیند

و من هنوز به پنجره فکر می‏کنم و روشنی که همان، پرتوی از نگاه توست.

صداها می‏آیند و می‏روند؛ آیا گوش‏های من، صدای آبشارگونه ظهور را خواهند شنید؟

تو را چشم در راهیم و برگ‏هایی از تنهایی‏مان، سنجاق می‏خورد به سرود آمدنت،

چه وصف‏ناپذیر است لحظه بلورین ظهور و چقدر توسل‏هامان اندک و کم‏رنگ!

نمی‏دانم بر دنیا چه رفته است که چشم‏های ما، نمی‏تواند مختصری از معنویت و نور را تهیه کند. دل‏هامان

 نمی‏تواند در تدارک غَزَل‏گریه‏های حقیقی باشد؛ آن‏چنان که بشکند و تو بیایی تا همه چیز ترمیم شود.

کسی چه می‏داند، شاید همین جمعه، چشمان ما با تولد حقیقتی از بهار، آشنا شد و دل‏های

 ما یکی یکی شکفت! کسی چه می‏داند، شاید تا آخرین برگ چشم‏به‏راهی، چیزی نمانده باشد!

شاید به فصل بلوغ تماشا، چند قدم بیشتر نداشته باشیم




تاریخ : یکشنبه 89/1/15 | 2:22 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

به شوق آمدنت چه اسفندها که دود نکردم و چه سبزه ها یی که سبز نکردم...از شرق بیایی یا غرب...چه فرقی دارد مولا؟ وقتی همه ساعت های شماته دار با قدم های تو به ضربه در می ایند...وقتی همه ثانیه ها بوی حضور تو را میگیرند.
مگر فرقی دارد به نرده های کدام ایستگاه تکیه داده باشم وقتی همه قطارها سوت آمدن تو را سر میدهند!
عادت کرده ام جمعه ها ندبه بخوانم ونذر آمدنت صدقه ای بدهم ...این جمعه ها بهانه است...گاهی دوشنبه ها وسه شنبه ها و چهارشنبه ها و یا نه...همه ی هفته را در انتظار دیدنت  پشت سر میگذارم....
وقتی دفتر عمرم را ورق میزنم ...وقتی به صفحه های سبز زندگی ام نگاه میکنم....وقتی رد پای تو را لابه لای  همه برگ ها می بینم چقدر خوشحالم که زیر سایه ی نگاه تو نشسته ام...دعایم کن مولا...




   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج




تاریخ : یکشنبه 89/1/15 | 2:20 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)
بوی ظهورت در تمام ابعاد این شهر پیچیده است و صدای گام‌های استوارت طنین‌انداز شده است.
می‌گویند: لحظه‌ی آمدنت نزدیک است. و دوستانت آماده‌ی استقبال.
تو پناه آشفتگانی و ما چشم به راهیم تا اماممان بیاید و از این سفر دور و دراز هدیه‌ی گران‌بهای عدالت را بیاورد.
امروز عطش ظهور بر لب‌های همه‌ی ما، جهان را کویری کرده است، این ثانیه‌های آخر چه سخت می‌گذرند و این لحظه‌های آخر انتظار چه کند عبور می‌کنند، بیشترین است این لحظه‌ها و سهم ما از عشق؛ دو رکعت صبر است.
ما بار دیگر تنها پیمان را به تو اقتدا می‌کنیم. تمام پنجره‌های این شهر را گشوده‌ایم تا ماه رویت را رؤیت کنیم و در گوشه‌ی تمام درها به انتظار نشسته‌ایم تا پای بوس ظهور تو شویم.
می‌دانم، می‌دانم لحظه‌ی آمدنت نزدیک است و من هیچ ندارم که به تو هدیه کنم؛ هیچ!

تنها سرگشته‌ام ...        تو را می‌خواهم ...           تو را می‌خواهم ... 


   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج




تاریخ : یکشنبه 89/1/15 | 2:18 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)


 

 

آقای ثانیه‌ها!
آیا از سرزمین یاس‌ها آمده‌ای که عطر نفس‌هایت از فرسنگ‌ها جانمان را می‌نوازد؟!
یا از سرزمین آیینه‌ها آمده‌ای که صداقت در کلامت موج می‌زند...؟!
چشمان پرگناه ما هرگز تو را ندید، امّا با قلبمان تو را همیشه احساس می‌کنیم.


 

سلالة زهرا!
از دل‌تنگی زیاد گفته‌ایم و زیاد شنیده‌ای امّا مسئله این است آیا باور کردنش برایت آسان است یا دشوار!


 

آقای لحظه‌های پرالتهاب من!
جهان در پشت میله‌های زندان «چه کنم» گرفتار است و زمین با همه‌ی وجود خود «ظهر الفساد فی البرّ و البحر بما کسبت أیدی الناس» را احساس می‌کند.


 

مهربان‌تر از باران!
کودکان فقیری را در سرزمین‌های غنی غارت شده بارها دیده‌ام که حتی به اندازه یک نفس کشیدن به آینده امیدی ندارند. فرزندانی که از درد لاغری و گرسنگی به سادگی می‌شود دنده‌های نازک آنها را شمرد.


 

عزیزفاطمه!
من مادرانی را دیده‌ام که فرزندان خود را در قنداقه‌ای پر از گل‌های سرخ می‌پیچند امّا به جای گهواره آنها را در گوری سرد می‌نهند.


 

تنهاترین مرد خدا!
من تازه عروسان بیوه شده و عمر یک روزه‌ی نوزادانی را که سال‌ها در انتظارشان بوده‌اند، می‌فهمم. من چنگال‌های بی‌رحم نامردان عالم که بر جوانی جوانان ما چنگ می‌اندازد را می‌بینم. من قلم‌هایی را که تو را افسانه می‌خوانند، می‌دانم.


 

یاور افلاکی من!
انگار حنجره هنجارهای اسلام را غبار حرص و غفلت مسلمان آزار می‌دهد و من هنوز هم متحیّرم که خدا چقدر صبور است!


 

شاهد دادگاه عدل!
بگذار تا اعتراف کنم که اگر به اندازه‌ی جرعه‌ای عاشقت بودیم می‌آمدی. نیستیم که نمی‌آیی.
حکومت عشق در مملکتی برپا می‌شود که مردمش عاشق باشند، آری ما فقط عاشقی را «شعار» داده‌ایم و بس.
مهربانا! مگذار تسبیح نگاهمان از فرط جدایی دانه دانه شود...


 


   اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج




تاریخ : شنبه 89/1/7 | 10:36 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

 

 

 یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلبی علی دینک (دعای غریق)

 

باز هم رسید جمعه ای دیگر

اما بی روح مانند همیشه

حتی خورشید هم شرم کرد

که ظاهر شود در این جمعه

این جمعه هم رفت و او نیامد و

در دلم باز بغضی عمیق نشست

چشمانم هنوز به جاده مانده

تا که بیند روی ماه مردی سواره

نمی دانم تا به کی باید منتظر بود

فقط می دانم که روزی می یابد

پایان این انتظار طاقت فرسا ...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

 

 

 

یا رب الامان ، الامان فِی شَرِّ فسادِ آخرالزَّمان (الهی آمین)

اللهم عجل لولیک الفرج




تاریخ : شنبه 89/1/7 | 4:3 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)
به نام او که تنها معبود جهان هستی است .

به نام او که عشق واقعی را به انسان آموخت و به او امید داد که در پیمانش بماند و استواری کند و نام او را در دل درج کند آنگاه که انسان را از روح خود جلا داد و او را برترین ساخت تا بماند و با گامهایش و با کارهای نیکش نام او ، این تنها آفریدگار جهان هستی را پاس بدارد و برترین شود با تعقل خویش و به همه ندا دهد که من هستم ،تنها عاشق دلخسته ی معشوق که اوست جاودان و اوست پایدار و هیچ موجودی را گریز از حکومت پایدارش نیست .

ای کاش میدانستیم که با این جایگاه پاک چه می کنیم و راهمان را می یافتیم تا هرگز به بیراه ی زندگی گرفتار نشویم و همان شویم که او از اصل ما را آفرید .

و آنگاه که نماز عشق به درگاهش به پا میداریم نیاز بودن در کنار ولی او را نیز در دل بپرورانیم و آگاه که سجده ی کر میگذاریم بر مهر نماز و دل خویش نام مولای خوبان را که تنها باقیمانده یپیامبران عظیم است را  بهترین نوع حک کنیم .

در سال جدید نام او را در دل حک می کنم

چونان مهر او در دل وا می کنم

که هرگز کسی او را از من نستاند و

عشقش را به دنیا عوض نخواهم کرد .

یا مولای یا صاحب الزمان(عج)




  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان