به امید روزی که همه پیامک های
ما این یک جمله باشه :چشم
عاشقان روشن ؛
حضرت مهدی
آمد .................
غبار آمدنت را ندیده قطره ی اشکی
اشاره ای به ظهورت نکرده دست دعایی
بیا عصاره حیدر، بیا چکیده ی زهرا
بیا که بوی رسولی ، بیا که نور خدایی
شب غریبی مان می شودبه یاد تو روشن
تویی که در همه شبها چراغ خانه مایی
********
دلم از پونه ها سیر است آقا
هوای شهر دلگیر است آقا
کسی فانوس گلها را شکسته
نمی آیی مگر؟ دیر است آقا....
اللهم عجل فی فرج حبیبنا اباصالح المهدی(عج )
تنها گواه پرسه ام، در جست و جوی آخرین موعود
از کوچه آیینه تا بن بست حیرت، سایه من بود
آری تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
اما زمین – پژواک سرد آسمان – بر من دری نگشود
شبگیر تا شبگیر بر نطع نمک، از جاده زنجیر
بر گرده بار درد می بردی مرا، ای زخم بی بهبود
اکنون مرا بیهوده وامگذار و بی فردا به شب مسپار
مپسند ای یار از خدایم ناامید از خاک ناخشنود
موعود، فردای مرا با خود کجا بردی که با فریاد
مرگم درودی می فرستد زندگی می گویدم، بدرود؟
ننگ نشستن را چه باید نام کرد اینجا که خاکستر
خورشید عنوان می کند خود را به جز فردای وهم آلود؟
تو میآیی و ریشه ظلم را میخشکانی و شهد شیرین عدالت را بر تمام جهانیان میچشانی.
تو میآیی و جانی دوباره به بشریت میبخشی.
تو میآیی و آه مظلومان را دامنگیر ظالمان میکنی.
تو میآیی و بدعتها را در هم میشکنی.
تو میآیی و بهار ایمان را در سراسر عالم، به ارمغان میآوری.
تو میآیی و آدمیان را به چکاد معرفت میرسانی.
تو میآیی و دلها را با دم مسیحاییات، دوباره زنده میکنی.
تو میآیی و ولایت علوی را در جهان میگسترانی.
ای زنده کننده اسلام محمدی صلیاللهعلیهوآله !
ای حاصل دردهای علی علیهالسلام !
ای امید دل فاطمه علیهاالسلام !
ای فریاد سکوت حسن علیهالسلام !
ای خونخواه حسین علیهالسلام ! ...تو میآیی، آری تو میآیی.
ای عزیزدل....
مهدی موعـود.......
سالهاست تورامی شناسم...نمی دانم صدای لطیف توراکی شنیدم
که اینچنین مجنون کوی توگشته ام....
مانده ام اگرتوراباچشم ببینم با این وصل چه خواهم کر؟....
یک دل دارم که عشقی بجز هوس دیدن روی توراندارد....
اگربدانم کجایی ...اگربدانم خانه توکجاست جان می دهم بر درکوی تو....
جان می دهم تاببینم چشمهای مستانه تو را...
عمریست مجنون توام....
بی سروسامان توام...
مست پریشان سر زلف پریشان توام....
اگرتوزمن جداشوی....
اگر نگاهم نکنی....
بازهم ازتوجدانمی شوم دلبرمن...
حرف دلم رو می گویم برایت ارباب:
باتوکه آشنا شدم بهترازاین نمی شوم....
یا اگرتوبخواهی یک شبه پرده هارا ازچشمانم کنارخواهی زد....
دست خودم نیست که اقا ....
این دل بهانه یادتورا هرروز ازسرمی گیرد...
عاشق ومجنون ودیوانه شدم...
دیوانگی کاردل است...
ازدل من خبر داردهرکسی که گرفتار دل است...
وقتی بیادت می افتم ...
یادم می کنی که بیادت هستم...
این حرف را فقط عشاق می دانند وبس...
خداوند مرا آفرید تاغلام توباشم...صیدوگرفتارتو واسیردام تو باشم...
مجنون مهدی شدم ...
دلبردیگر ندارم....
دلی دارم عشقی بجز دیدن یار ندارم...
هرچه قدر ازتو بنویسم واژه ها ولغات دروصف فراق تو عاجزند...
پس حکایت فراق تورا با این جمله زیباتر به گوش عام می رسانم:
یابن الحسن!
تا تونیایی گره ازکاربشربازنشود...
اللهم عجل لولیک الفرج
سیاه روتر از آنم که جرات کنم به سپیدارها نزدیک شوم،
بی مایه تر از آنم که داراییم کفاف خریدن یک شاخه لبخند را برای لبانت بدهد.
دلم هر جایی تر از آن است که بتواند شبی،
ساعتی یا حتی به قدر چند جمله ای با تو خلوت کند.
اما شکسته تر از آنم که به انکسارم رحم نکنی،
و تکیده تر از آنم که راضی بشوی استخوان هایم زیر بار بیاعتنایی ات خرد شود،
و دست خالی تر از آن که دست رد به سینه ام بزنی!
چه خاطره هایی شیرین داشتم از هم صحبتی
با تو و چه جام هایی از نور ناب نوشیده بودم از کلامت!
چرا عقب افتادم از قافله ات؟
چرا جا ماندم از کاروانت؟
چه شد که تا به خود جنبیدم،
وسط صحرا زمین گیر خفت خود شدم
و دیگر از تو حتی سوسویی هم پیدا نبود؟
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
هنوزم انتظارو انتظار است
هنوزم دل به "ســیــنـــه" بیقرار است
به امیدجمعه ای که متن تمام اس ام اس ها یک جمله باشد و آن : مهدی آمد
خدایِ آسمانیِ دل خاکی ام، تو را قسم می دهم به مظلومیت فاطمه،
ما را با نگاه مهدی ات سیراب گردان
با همه بد عهدیم به همه میگم محب مهدیم
کسی چه می داند؟
شاید وقتی که بیاید
در استخوان های تو
رویای تازه ای شکل می گیرد
آنگاه در خطوط شکسته ای
که بر پیشانی ات نقش بسته
خلاصه می شوی
پیش از این که
در غروب رنج
کنار ایوان بنشینی
و برای پاییزی
که در بهار شکل می گیرد
ترانه ای ساز کنی
دستی بر چروک پیشانی ات می کشی
و برای پری کوچکی
که کنار دریا نشسته
دست تکان می دهی
دیگر نه دلواپسی
و نه تکلیفی
برای شب مانده
شاید کسی که می آید
خود دریا باشد
کسی چه می داند؟
**اللهـــــــــــم عجـــــل لولـــــیک الفـــــرج**
الهی...
ـ الهی، درک مولایمان مهدی را به پرنده قلوب ما الهام کن تا شایسته حضور او باشیم!
ـ این ماییم که غایبیم و او همواره حاضر و ناظر است.
«یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست
نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم...»
یوسفِ ندیده! رو به کنعانِ کدام سمت و سوی زمین، تو را گریه کنم و در پی شمیم پیراهنت،
در کجای بیابانهای سکوت و تشنگی، خیمهنشین شوم؟
جمعههای بیفلسفه،
جمعههای خالیِ بیاتفاق،
پشت سر هم از تقویمهای روزگار خط میخورند
و ...
هیچ جاده خوشخبری، تو را به این حوالی نمیآورد.
جمعهها همه پیرو خمیدهاند؛
بیحوصله و خاموش و سر درگریبان. لباسی به رنگ انتظار فرسوده ناامید دارند و چشمهایشان بیفروغ مانده.
خورشید جمعهها،
از سر اجبار طلوع میکند و هیچ رونقِ فریبایی ندارد.
در سکوتی دلخراش، میان آسمان مینشیند و لحظهشماری میکند تا غروب...
و غروب، این غم قدیمی نفسگیر،
جمعه را در خویش میفشرد و مچاله میکند.
غروب، تمام غصه جمعه را آوار میکند
بر سر اهالی روزگار و خورشید زخمخورده،
خورشید داغدار، گریبان میدرد و خون میبارد و زمین و زمانه را به سرخی غمانگیز خویش، دچار میکند.
این سزای ماست که روزهای مداوم،
در رفت و آمد روزمره سر به هوای خویش،
فریفته رنگ و رخساره دنیاییم و غروبِ پایان هفته،
به یاد دلِ شکیبایی میافتیم که از ما به ما مهربانتر است.
این سزای ماست که آفتاب را از یاد بردهایم
و در انتظار رسیدن نجاتدهندهای،
ستارهنمیشمریم و بغضهای زمختمان را
، بغضهای پنهانِ در پردههای غرور را نمیشکنیم، تا باران ببارد.
اللهم صل علـــــــی محمد و آل محمد و عجــــــــل فرجهم...
غمگین مباش ای منتظر
قدری تحمل بیشتر گردی به پا شد در افق گویی سواری می رسد.... |
اگر این منم که اسیر افکار خود بسته و تاریک در این شب سیاه ظالم همی گرفته و گوشه گیر مانده ام. و اگر این تویی که در قلبم نشسته ای و تو را می خوانم و ظهورت را می خواهم. و اگر این خدای ماست می بیند و می شنود.... آیا قرار است فرشته نجات ما پشت در گناهانمان بماند؟ |
.: Weblog Themes By Pichak :.