سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 4:4 عصر | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)

تروخدا مولایم بیااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 4:2 عصر | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)

یا اباصالح، مددی مولا

 

السلام علیک یا صاحب الزمان


مـــــه مـــن نقاب بگشا ز جمال کبریایی   ...   که بتــــان فرو گذارند اســـاس خــودنمایی


شده انتظارم از حد چه شود زدر درآیـی   ...   زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی


چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی


کاش از لطف شبی یاد ز ما می‌کردی


 

یاد از عاشق افتاده ز پا می‌کردی


 

کاش بیمار فراقت که ز پا افتاده


 

با نگاه ملکوتی تو دوا می‌کردی


 

کاش می‌آمدی با یک نظر ای نخل امید


 

گره از کار من زار تو وا می‌کردی


 

کاش یک شب تو برای فرجت مالک من


 

با دل سوخته خویش دعا می‌کردی


 

همچو باران به سر همه بلا می‌بارد


 

کاش می‌آمدی و دفع بلا می‌کردی


 

پرچم ظلم برافراشته شد در همه جا


 

کاش تو پرچمی از عدل بپا می‌کردی


 

کاش یک روز رضایی ز وفا


 

مهدی فاطمه از خود تو رضا می‌کردی

 




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 3:52 عصر | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)



آقا شنیدم لاله ها را دوست داری
آینه های آشنا را دوست داری
با یاد قرآنی که بر نی خوانده می شد
صوت مناجات و دعا را دوست داری
آقا! شنیدم نی حکایت کرد از تو
می گفت دل های رها را دوست داری
آقا! شنیدم در مقام آسمانها
تنها مقام کربلا را دوست داری
از اهل بیتت? از دلت پیداست بسیار
آتش گرفتن در خدا را دوست داری

آقا اگر چه این لیاقت را نداریم
اما بگو آیا تو مارا دوست داری؟؟؟




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 3:50 عصر | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)
خدایا!!! تو را به عضمت و جلالت فرج ظهور امام عزیزمان مهدی فاطمه را نزدیک کن! (آمین یا رب العالمین)



ای سبز پوش کعبه دل ها ظهور کن
از شیب تند قله غیبت عبور کن
درد فراق روی تو ما را زغصه کشت
چشم انتظار عاشق خود را صبورکن
شاید گناه خوب ندیدن از آن ماست
فکری برای روشنی چشم کور کن
یک شب بیا برای رضای خدا خودت
غمنامه های سینه ما را مرور کن
یک شب بیا به خلوت دل های بی قرار
جان را زشوق آمدنت پر سرور کن
ای گل ز یمن مقدم خود باغ سینه را
لبریز از طراوت  و عطر حضور کن
آقا! به جان مادر پهلو شکسته ات
دل را زتنگنای غم و غصه دور کن
ای آفتاب مشرقی ام? شام واپسین
تاریکی وجود مرا غرق نور کن
خلوت نشین باور تنهایی ام تویی
ای سبز پوش کعبه دل ها ظهور کن




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 3:47 عصر | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)
دعا برای تعجیل ظهور امام زمان (ع) :

اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَفی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

یا صاحب الزمان



تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 3:42 عصر | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 11:46 صبح | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)

یا مهدی Scorpions.Ir

از پدرم پرسیدم : پدر حضرت مهدی کی میاید؟

پدر گفت : جمعه

روز جمعه را از صبح نشستم دم در خانه ولی ندیدم کسی بیاید

رهگذری گذشت و گفت :

از صبح اینجا نشسته ای برای چه؟

گفتم:پدرم گفته آقا جمعه میاد منم منتظرشم

مرد گفت:من سالهاست جمعها منتظرشم

کاش این جمعه بیاد

 




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 11:35 صبح | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گردی به دامانی نمی بینم

به غواصان بگو کافی ست هرچه بی سبب گشتند
در این دریای طوفان دیده مرجانی نمی بینم

چه بر ما رفته است؟ ای عمر! ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم؟!
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم...




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 11:32 صبح | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)

نه می شه باورت کنم    نه می شه از تو رد بشم!

نه می شه خوب من بشی    نه می شه با تو بد بشم

نه دل دارم که بشکنی    نه جون دارم فدات کنم

نه پای موندن منی    نه می تونم رهات کنم

نه می تونه تو خلوتش    دلم صدا کنه تو رو

نه می تونم بگم:بمون    نه می تونم بگم:برو

کجا برم که عطر تو    نپیچه توی لحظه هام؟

قصه مو از کجا بگم    که پا نگیری تو صدام؟

چه جوری از تو بگذرم؟    تویی که معنی منی

تویی که از منی اگر    تیشه به ریشه می زنی

نه ساده ای نه خط خطی    نه دشمنی نه همنفس

نه با تو جای موندنه    نه مونده راه پیش و پس

نه می شه با تو باشمو    اسیر دست غم نشم

فقط می خوام با خواستنت    تا هستم از تو کم نشم...




تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 11:30 صبح | نویسنده : منتظر مهدی009(حسین)

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود


 

 من مانده ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می رود 


 

 گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی ماند که خون بر آستانم می رود


 

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می رود


 

او می رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می رود 


 

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می رود


 

با آن همه بیداد او وین عهد بی بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می رود


 

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود


 

شب تا سحر می نغنوم و اندرز کس می نشنوم
وین ره نه قاصد می روم کز کف عنانم می رود


 

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می رود


 

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود 


 

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی وفا
طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می رود




  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان