تلخ و شیرین
انـتـظـار تـلخ ، وقـتـى اسـت کـه آدم در جـاى خـود بنشیند و تکان نخورد، چشم به در خانه بـدوزد تـا مـطـلوبـش
انـتـظـار شـیـریـن آن اسـت کـه انـسـان از جـا بـر خـیـزد و بـه
از هر آمادگى که فارغ شد، لذتى برایش پیدا مى شود و گام دگرى در راه آمادگى بر مى دارد و در دل ، با مطلوب
انـتـظار ظهور حضرت مهدى از این قبیل است . کسى که در این انتظار به سر مى برد.
به حـضـرتش عشق مى ورزد.
روز به روز آمادگى خود را بیشتر مى کند و از حضرتش کمک مى خـواهـد که هر چه بیشتر بتواند خود را آماده کند
داستان شیرین ولادت امام زمان
سال 254 هجری قمری است. بشر بن سلیمان در بازار برده فروشان بغداد کنجکاوانه به پیش میرود(2) و در این حال برای چندمین بار صحنه واگذاری مأموریتی را که از امام هادیعلیه السلام بر عهده داشت، به خاطر میآورد:
ساعاتی از شب گذشته بود که دَرِ خانه به صدا در آمد. با سرعت به جانب در رفتم و چون در را گشودم، کافور - خادم أبی الحسن علی بن محمدعلیه السلام - را در مقابل خویش دیدم. او را فرستاده بودند تا مرا به سوی ایشان بخواند.
لباسم را پوشیدم و رفتم. چون بر ایشان وارد شدم، مشاهده کردم که با پسر بزرگوارش أبا محمد، امام حسن عسکریعلیه السلام و خواهر گرامیاش - حکیمه - مشغول گفتوگو است؛ وقتی نشستم، فرمود:
ای بشر! تو از فرزندان انصاری و این ولایت همواره در خاندان شما از پدران به پسرانشان به ارث خواهد رسید؛ زیرا شما مورد اعتماد ما خاندان رسالتید و لذا من تو را به فضیلتی مشرّف میسازم که صاحبان همتهای بلند از شیعه برای آن، از هم سبقت میگیرند و آن برتری، سرّی است که تو را به آن آگاه میسازم و اختیار میدهدم تا کنیزی را بخری.
چون سخن امام به این جا رسید، قلم و کاغذ برداشت و شروع به نوشتن نامهای به خط و زبان رومی کرد، و پایان آن را به مُهر خویش مزیّن ساخت.
سپس کیسهای زرد رنگ را که در آن دویست و بیست دینار بود در آورد و فرمود:
اینها را بگیر و رو به سوی بغداد آر! پیش از ظهر فلان روز، در بغداد خواهی بود، در جاده کنار رود فرات قدم گذار! پس چون به قایقهای اسیران و بخش فروش کنیزان، رسیدی در میان فروشندگان چشم بگردان. و کیلان بنی عباس در خرید کنیز و دستههای کوچکی از جوانان عراق را مشاهده مینمایی. سپس نزدیک رو و در کنار برده فروشی که عمربن یزید نام دارد قرار گیر، آن گاه صبر کن تا زمانی که کنیزی با صفاتی چند را که میگویم بیاورند:
دو لباس حریر ضخیم بر تن دارد. از کشف حجابش و از این که به او دست زنند میپرهیزد و چون کسی قصد میکند که او را از ورای نقاب نازکی که بر چهره زده بنگرد نگاه خود را به جانبی دیگر میچرخاند. با این کار، صاحبش [عصبانی شده ]او را میزند و او با فریاد به زبان رومی چیزی بر زبان میراند. بدان که او میگوید: «وای از هتک حجابم!...».
(علیهم السلام) (علیهم السلام) (علیهم السلام)
صدای همهمه تنی چند از برده فروشان افکار بشر را از هم میگسلد، بشر نظری به اطراف میکند با خود میگوید، درست همین جا است و حال باید عمربن یزید برده فروش را پیدا کنم.
بشر نشانی عمر را میپرسد تا این که بالاخره او را میشناسد، نزدیک شده، در کنارش میایستد. پس از ساعتی انتظار، کنیزی را با همان صفاتی که امام فرمودهاند میآورند.
بشر با خود میاندیشد: خدایا! چه میبینم؟ لباس و رفتار همان است که امام فرمودهاند! گویی خود این جا بوده و او را مشاهده نمودهاند. بهتر است جلو روم تا اطمینان بیشتر پیدا کنم.
بشر پیش میآید، خریداران قصد برداشتن پوشش سر کنیز و دیدن چهرهاش را دارند ولیکن کنیز، سرسختانه مقاومت میکند و نمیگذارد و حتی تیر نگاه نظر کنندگان به صورتش را با برگرداندن چهره در هم میشکند.
برده فروش، خشمگین از رفتار غریب کنیز، پیش رفته او را میزند و کنیز آن چنان که امام فرموده بودند، فریادی زده و به زبان رومی جمله ای بر زبان میراند.
خریداری با دیدن رفتار کنیز پیش آمده چنین میگوید:
پاکدامنی و حیای این کنیز آن چنان شوق و رغبتی نسبت به او در من به وجود آورده که حاضرم او را به سیصد دینار بخرم.
کنیز با زبان عربی فصیح پاسخ میدهد:
اگر در لباس سلیمان و بر تختی همچون تخت پادشاهی او ظاهر شوی، مطمئن باش که در من میلی نسبت به تو حاصل نخواهد شد. پس مالت را حفظ کن. [و بیهوده آن را به هدر مده].
برده فروش به کنیز میگوید:
نرگس! چارهای نیست، به هر حال باید تو را بفروشم.
نرگس پاسخ میدهد:
عجلهای نیست، چارهای نداری جز آن که مرا به کسی بفروشی که قلبم نسبت به امانتداری او تسکین یابد.
برای بشر با دیدن این صحنه - که قبلاً آن را مو به مو از زبان مبارک امام شنیده بود - شکی باقی نمیماند که درست آمده و نرگس همان است که مورد نظر امام بوده است. پس با خوشحالی به طرف عمربن یزید رفته، آنچنان که امام تعلیمش داده بود، نامه را به او داده، میگوید:
این نامه یکی از بزرگان است که آن را به زبان و خط رومی نگاشته و در آن کرم و وفا و جوانمردی و سخایش را وصف کرده است. این نامه را به کنیزت بده تا در اخلاق وی تأملی نماید و اگر مایل باشد و رضایت دهد، من وکیلم، تا او را برای وی خریداری نمایم.
فروشنده، نامه را گرفته به نرگس میدهد. کنیز نامه را میگشاید. با خواندن آن، حالش به گونهای شگفت دگرگون میگردد و به شدت می گرید و به فروشندهاش میگوید:
مرا به صاحب این نامه بفروش و اگر چنین نکنی قسم میخورم که خود را خواهم کشت.
بشر با خوشحالی رو به برده فروش نموده میگوید او را به چند میفروشی؟
طمع وجود فروشنده را پر ساخته. بشر بسیار چانه میزند تا بالاخره او را به قیمتی که امام در کیسه نهاده بود راضی میکند.
آنگاه بشر کیسه را داده نرگس را میخرد و رو به او میگوید:
با من بیا تا به اتاقی که اجاره کردهام برویم تا زمان حرکت فرا رسد.
نرگس با شادمانی به دنبال بشر راه میافتد. بشر غرق فکر است: این دیگر چه جور کنیزی است؟ رومی است ولی به راحتی به زبان عربی سخن میگوید! از پوشش و حجابش شدیداً محافظت میکند و اجازه نمیدهد کسی به او دست بزند.
هر مشتری را از خود میراند و فروشندهاش را مجبور میسازد تا بگذارد خود، خریدارش را انتخاب نماید و از همه بالاتر رغبت زیادی به امام نشان میدهد، آن چنان که صاحبش را تهدید میکند که اگر او را نفروشد خود را خواهد کشت!
به اتاق اجارهای رسیدهاند. وارد اتاق میشوند. بشر حرکات نرگس را دقیقاً زیر نظر دارد. نرگس مینشیند و بلافاصله نامه امام را باز کرده و میبوسد و برگونه و چشمانش میگذارد و چهره بر آن میساید.
بشر از شدت تعجب طاقت از کف داده، لب به سخن میگشاید:
نامهای را میبوسی که صاحبش را نمیشناسی؟!
نرگس آهی کشیده میگوید:
براستی که تو از شناخت فرزندان انبیا ناتوان و عاجزی! به گوش باش و قلبت را فارغ ساز تا داستان زندگیم را برایت باز گویم:



می آیی و کائنات به تو سلام می کند.
عطر آرام تو که از افق لبریز می شود، جهان در دامنه زلال روح تو به نماز می ایستد.
آفتاب در پیشانی تو شدت می گیرد.
تمام میوه های درختان شاداب می شوند و برگ های سبز برای تو شعر می خوانند.
گل های سرخ از لبخندهای بی مضایقه تو جان می گیرند و همه رودها، به شوق عطر تو به دریا می ریزند.
همه موج ها از تو یاد گرفته اند که هیچ گاه از رفتن باز نمانند. پیش از آنکه بیایی، ابرها نام زلالت را بر همه باریده بودند.
همه نام تو را می دانند. همه تو را می شناسند. تو شبیه ترین غنچه ها به بهاری، تو شبیه ترین شکوفه های ازل به پیامبری صلی الله علیه و آله .
همه عطر تو را می شناسند؛ نارنج ها، ابرها، بادها و گنجشک ها.
نام تو در خون همه گلبرگ های زیبا جریان دارد.
همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه می گیرند.
تمام اردیبهشت ها از آغوش گرامی تو جان می گیرند.
بهشت، بهانه ای ست برای دیدن تو. بی تو، بهار توهمی بزرگ است که به کویرهای بی پایان ختم می شود.
تو مسافر تمام قلب هایی هستی که پرنده ها را دوست دارند.
ماه از گریبان گرامی تو آغاز می شود و روز در پیراهن تو تکثیر می شود.
با تو می توان خورشید را به کوچک ترین ایوان ها دعوت کرد و باران را مهمان تمام شیشه های غبار گرفته بی رهگذر. امشب به یمن آمدنت تمام آینه ها قد می کشند.
ابرها همه باران می شوند تا بی واسطه گونه های بهشتی ات را ببوسند.
با آمدنت، عشق به مهمانی خانه های فراموش شده می رود و سقف خانه ها ستاره پوش می شوند.

مسیر مسیح بهاران کجاست
صفاگستر لاله زاران کجاست
رگ و ریشه لاله از هم گسست
گل اندیشه سربداران کجاست
ز سرگشتی، جان سرگشته ام
قرار دل بی قراران کجاست
سرم را شده ابر خون سایه بان
نشانی ز الماس باران کجاست
در این دشت دلگیر یأس آفرین
نوای خوش آبشاران کجاست
خماری سیه کرده روی مرا
فلق ساغر می گساران کجاست
زمین گشته بتخانه بتگران
تبردار ایمان تباران کجاست
من و انتظار و شب بی کسی
خدایا دگریار یاران کجاست
گل نرگس آفتابی جبین
امید دل شب شکاران کجاست


اِلهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاَْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکى وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاَْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِىُّ یا عَلِىُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانى فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانى فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى اَدْرِکْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ
"بسیار دعا کنید برای تعجیل فرج که آن فرج شما است".
2-این دعا سبب زیاد شدن نعمتهاست
3-اظهار محبت قلبی
4-نشانه انتظار
5-زنده کردن امر ائمه اطهار
6-مایه ناراحتی ووحشت شیطان لعین
7-نجات یافتن از فتنه های آخرالزمان
8-اداکردن قسمتی از حقوق آن حضرت
9-تعظیم خداوند و دین خداوند است
10-حضرت صاحب الزمان در حق او دعا می کند
11-شفاعت آن حضرت در قیامت شامل حالش می شود.
12-شفاعت پیغمبر ان شاالله شامل حال او می شود
13-این دعا فرمانبری امر الهی وطلب فضل و عنایت او است
14-مایه استجابت دعا می شود
15-ادا کردن اجرومزد رسالت است
16-مایه دفع بلاست
17-سبب وسعت روزی است
18-باعث آمرزش گناهان می شود
19-تشرف به دیدار آن حضرت دربیداری وخواب
20-رجعت به دنیا درزمان ظهورآن حضرت
21-ازبرادران پیغمبر خواهد بود
22-فرج مولای ماحضرت صاحب الزمان زودتر واقع خواهدشد
23-پیروی ازپیغمبروامامان
24-وفای به عهدوپیمان خداوندی
25-آثارنیکی به والدین برای دعاکننده حاصل می گردد
26-فضیلت رعایت وادای امانت برایش حاصل می شود
27-زیادشدن اشراق نورامام(ع) دردل او
28-طولانی شدن عمر
29-تعاون وهمکاری درکارهای نیک وتقوی
30-رسیدن به نصرت ویاری خداوند وپیروزی بردشمنان به کمک خداوند
31-هدایت به نور قرآن مجید
32-نزداصحاب اعراف معروف می گردد
33-هدایت به نورقرآن مجید
34-اِِیمنی ازعقوبتهای اخروی
35-وهنگام مرگ به او مژده میرسد وبااوبه نرمی رفتار می شود
36-این دعا اجابت دعوت خدا ورسول الله است
37-باامیرالمومنین دردرجه آن حضرت خواهدبود
38-محبوبترین افراد نزد خداوند خواهدبود
39-عزیزترین وگرامی ترین افراد نزد پیغمبرمی شود
40-ازاهل بهشت خواهد بود
41-دعای پیغمبرشامل حالش میگردد
42-کردارهای بداوبه کردارهای نیک مبدل شود
43-خداوند متعال درعبادت اورا تائید فرماید
44-بااین دعا عقوبت از اهل زمین دورمی شود
45-ثواب کمک به مظلوم رادارد
46-ثواب احترام به بزرگتر وتواضع نسبت به اورادارد
47-پاداش خونخواهی مولای مظلوم حضرت اباعبدالله الحسین رادارد
48-وشایستگی دریافت احادیث ائمه اطهاررامی یابد
49-نوراوبرای دیگران نیز-روزقیامت-درخشان می گردد
50-هفتادهزارنفراز گنهکاران راشفاعت می کند
51-دعای امیرالمومنین درباره اودرقیامت
52-بی حساب داخل بهشت شدن
53-ایمن بودن از تشنگی روزقیامت
54-جاودانه بودن دربهشت
55-مایه خراش روی ابلیس ومجروح شدن دل اواست
56-روزقیامت هدیه های ویژه ای دریافت می دارد
57-خداوندازخدمتگذاران بهشت نصیبش فرماید
58-درسایه گسترده خداوندقرار گرفته ورحمت براونازل میشود-مادامی که مشغول دعا باشد-
59-پاداش نصیحت مومن رادارد
60-مجلسی که درآن برای حضرت قائم دعاشود،محل حضورفرشتگان گردد
61-دعاکننده موردمباهات خداوند شود
62-فرشتگان برای او طلب آمرزش می کنند
63-ازنیکان مردم-پس از ائمه اطهار-میشود
64-این دعا اطاعت ازاولی الامر است که خداوند اطاعتشان راواجب ساخته است
65-مایه خرسندی خداوند میشود
66-مایه خشنودی پیغمبر می گردد
67-این دعا خوشایندترین اعمال نزد خداوند است
68-ازکسانی خواهدبود که خداونددر بهشت به اوحکومت دهد 69-حساب او آسان می شود
70-این دعا درعالم برزخ وقیامت مونس مهربانی خواهد بود
71-این عمل بهترین اعمال است
72-مایه دوری غصه هاست
73-دعای هنگام غیبت بهتر از دعای هنگام ظهور امام است
74-فرشتگان درباره اش دعا می کنند
75-دعای حضرت سیدالساجدین شامل حالش می شود
76-این دعا تمسک به ثقلین است
77-چنگ زدن به ریسمان الهی است
78-سبب کامل شدن ایمان است
79-مانند ثواب همه بندگان به اومی رسد
80-تعظیم شعائرخداوند است
81-این دعاثواب شهید با پیغمبررادارد
82-ثواب شهید زیرپرچم حضرت قائم رادارد
83-ثواب احسان به مولای ما حضرت صاحب الزمان رادارد
84-دراین دعا ثواب گرامی داشتن شخص عالم است
85-پاداش گرامی داشتن شخص کریم رادارد
86-درمیان گروه ائمه اطهار محشور می شود
87-درجات او در بهشت بالا می رود
88-از بدی حساب روز قیامت ایمن باشد
89-نایل به بالاترین درجات شهدا درروز قیامت
90-رستگاری به شفاعت فاطمه زهرا(س)
برگرفته از کتاب گرانسنگ "مکیال المکارم"
تالیف مرحوم آیت الله سیدمحمدتقی موسوی اصفهانی (جلداول)


ای ماه بنیهاشم!
تمام سروهای ایستاده، مرید تواَند؛
آن هنگام که نام تو در گیتی رقم میخورَد و کبوتران، بالهای خود را به احترام آفرینش دو دستت بر هم میزنند که میلاد و وداع کشتگان تیغ عشق، هر دو به رنگ شادی است.
ای پرچمدار سپاه اسلام،
نام تمام یاسها را عباس گذاشتند.
السلام یا بابالحوائج
عباس؛
یعنی دو چشم نگران از تشنگی کبوترانِ بیپناه.
عباس؛
یعنی نگهبان چادر سرخ گلبرگهای شقایق.
عباس؛
شاهد دیروز و شهید فرداست.
وقتی میخندد،
معصومیت علی را در چاهِ به اشک نشسته چشمان عمیقش نظاره خواهی کرد؛
خورشیدی است که بلندای پیشانیاش،
پرچم نصرٌ من الله محمدی است.
بخند، ای نورسیده!
تا بر دانههای مروارید سپید خندهات، نیازمندان دخیل ببندند،
یا بابالحوائج!
ولادت، شهامت، شهادت
عباس،
یعنی فانوس خیمه خاطرات حسین و موسیقی افلاک در دستگاه معرفت و وفا.
ای آینهدار کربلا و ای دست بیرونآمده از آستین خدا!
شوق رسیدنت، شعبان را سرمست میکند.
ای شعله خانه علی(ع)!
ملایک، آرزومند تواَند. وقتی شناسنامهات را به مُهر مِهر حسین آذین کردند، در سه ایستگاه، بوی بهشت را از تو استشمام کردیم:
ولـــــادت،
شـــــهامــــت،
شــــــهــــــادت.


ماه شعبان، ماه هشتم از ماههای قمری،
ماهی بسیار شریف و منسوب به
«شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه خدا.
پیامبر ماه شعبان را روزه میداشت و آن را به
هنگامی که ماه شعبان فرا می رسید امام سجاد علیه السلام
«هر کس برای محبت پیامبر و تقرب به خداوند، ماه شعبان را روزه بدارد،
بر هر حال علاوه بر روزه که فضیلت بسیاری دارد، اعمال دیگری
حوادث و وقایع تاریخی فراوانی نیز در ماه شعبان روی داده
و
امام علی بن الحسین
و

امام مهدی

و
حضرت ابوالفضل علیهم السلام
است.

روزی برای پایان اندوه و ختمی بر پاره کتابِ تنهایی.
تو میآیی؛
انتهای صبوری تمامی جمعهها.

.: Weblog Themes By Pichak :.