خدا از من راضی است یا نه ؟؟؟
امام زمان (عج) از من راضی است یا نه ؟؟؟
امام زمان (عج) ، آقاجان به خاطر اعمال و کردار و رفتار من ، پیش خدا خجالت می کشید ...
آقا شرمنده ام ...
آقا می دونم که گناه کار هستم و هر روز و شب هم دل شما را می سوزونم ...
ولی آقا دوستتون دارم ...
چه دوست داشتنی !!!
چشم آقا ، دیگه به نامحرم نگاه نمی کنم ، دیگه دروغ نمی گم ، دیگه غیبت نمی کنم ...
دیگه گناه نمی کنم ...
آقا ، می دونم که شیطان قسم خورده که از 6 جهت بر من وارد بشه و من را به گناه دعوت کنه ...!!!
تازه ، وقتی هم که من گناه کردم ، از من دور می شه و می گه از عذاب خدا می ترسه ...
شیطان با همه بد بودنش از عذاب خدا می ترسه ولی من ...؟
آقا یه چیزی هست که از عذاب خدا برای من درد آورتره ...
اونم ناراحتی شماست ... که حجت خدا در روی زمین هستید .
وقتی که فکر می کنم شما به خاطر اعمال زشت من گریه می کنید و
پیش خدا برای من و امثال من طلب مغفرت و آمرزش برای گناهانمون می کنید ...
اشک بر چشمانم جاری می شه و شرمنده می شم ...
شرمنده ...
شرمنده از خودم و اعمالم ...
چقدر دل شما را سوزوندم ... شرمنده ام آقا ...
آقا توبه می کنم ... استغفرالله ربی و اتوب الیه
خدایا توبه ... استغفرالله ربی و اتوب الیه
یابن الحسن ، مهدی فاطمه ، ای امید همه
بیا آقاجان که دلم تنگ آمدنت است
اللهم عجل لولیک الفرج
برگرفته از وبلاگ >> http://s133.blogfa.com/
سلام خدمت دوستای خوبم.
خواستم بگم آقا جان شرمندتم به خدا . حرفی برای گفتن ندارم . پشتوانه ای ندارم که واسطه قرار بدم تا بتونم از خجالت شما در بیام.
کارم شده نمک خوردن و نمکدان شکستن . شما برای من دعا می کنی و من گناه می کنم. اونقدر شرمندتم که از بردن نام شما هم خجالت می کشم. خدا به دادت برسه مولا جان. انشاالله هر چه زودتر خداوند اذن فرج شما رو صادر کنه... یاعلی
یابن الـحسن !!!
سـخت اسـت بـرای مـن کـه سـایه تمــام مـردم از مـیان کـوچه نـگاهم بـگذرد ، امـا پنـجره چـشمـانـم بـه روی
خـورشـید زیـبای تـو بـسته بـاشد و بـاغ دلــم از بـهار بـه صـدایـت بـی نصـیب بـماند.
ای یـوسـف دور از وطـن !!!
سـخت اسـت بـرای مـن که از اشـک فـراقـت بی طاقـت شـوم ، در حـالـی کـه مــردمـان یـاد تـو را از خـاطـر بـرده بـاشـند.
مــهدی جـان !!!
ای کـاش مـیدانستم چـشمـان پـاک کـدامین خـاک ، حـضـور ســبز تـو را بـه تـمـاشـا نشـستـه اسـت و بـر نـومـی قـدمـهـایـت بـوسـه مـیزند .
مــولای مـن !!!
ای کـاش میدانـستـم کــدامـین سـرزمین غـریـب بـا وجـود نـازنـین تـو آشـنایی دارد و آغـوش خـویـش را بـرای
مـهـربـانـیهایـت گشـوده اسـت.
***
اگــر چـه زود مـی آید ، اگـر چـه دیــر مـی آیـد
سـوار سـبز پـوش مـن بـه هـر تـقـدیـر مـی آیـد
دقـیقـاًًَ رأس آن سـاعت کـه در ذهـن خـدا ثبـت اسـت
نــه قـدری زود تـر از آن نـه بـا تـأخــیـر مـی آیـد
تو همون حس غریبی که همیشه با منی تو بهونه هر عاشق واسه زنده بودنی
تو امید انتظاری تو دلای نا امید مثل دیدن ستاره تو شبای ناگزیر
مولا جان خیلی مخلصیم . همیشه و همه جا با افتخار فریاد می زنم که :نوکر شما هستم تا روز رفتن .
سلام. به امید خدا اولین مطلب خودم رو تقدیم می کنم به مولای غریبم مهدی فاطمه سلام الله علیها.
آقا جان این روزها ، ساعات برای شما به کندی و به سختی می گذره و هر ساعت اون ، شما رو به یاد بستر خونی مادر می اندازه.
مادری که در سن جوانی دارای نشانه های پیری بود. آقا جان اونقدر شرمنده شما هستم که از بردن نام شما هم خجالت می کشم. شمایی که همیشه به فکر من هستی و در مقابل فقط از جانب من کوتاهی می بینی. مولای غریبم ای کاش همه می فهمیدن که باید فقط و فقط برای فرج شما دعا کنن اونم نه به خاطر خواسته های خودشون بلکه به خاطر خود شما و رهایی شما از بند غیبت .
من خیلی امیدوارم که شما را به زودی کنار خودمون خواهیم دید و برای همین هم می گم :
امسال حواستون رو جمع کنید ، شاید ....
دیری است که دعاهایمان »ندبه« شده است و هر صبح جمعه مشعل چشم های ما با زلال اشک روشن می شود.
و من در کوچه های سرگردان ...غیبت... تو را می جویم شاید مرا به میهمانی
نگاهت بخوانی.
کویر وجودم در انتظار باران ظهور توست
و برکه کوچک هستی ام به نظاره دریای حضورت.
پیکر خسته به خاک نشسته ام را تنها تو و یاد تو به دیار قرار می رساند
آه، ای حضور! ای دریای نور!
دلم در کوچه پس کوچه های انتظار گرفته است، به دنبال روزنه ای، نسیمی،
آوایی، نمی دانم، در پی کسی هستم.
کسی که سبد بلورین دعایم را پر از استجابت کند؛
و در طاقچه خاکستری وجودم برگ سبزی، گل سرخی
و شاید هم چکاوک خوشخوان و زیبایی به یادگار گذارد.
تو را در کوچه باغ های امید می جویم و در سجاده های بی ریا می بینم.
نام تو را و عکس آسمانی ات را در ماه جستجو می کردم و در لبهای
نیایش و اشک های »ندبه« دیدم.
امروز از آن توست و فرداها برای تو
ای آفتاب پنهان!
آدم (ع) آمد تا تو بمانی؛
نوحه نوح از هجران تو بود و کشتی او با دعای تو به ساحل سلامت رسید.
این نام تو بود که مناجات شبانه یونس (ع) در تاریکی دریا را به نور اجابت رساند.
تو زمزمه کودکانه یوسف (ع) در دل چاهی و بوی پیراهن یوسف ذره ای از عطر توست.
و موسی، اگر، تو را می دید ندای اَرِنی سر نمی داد تا شنوای پاسخ لن ترانی باشد.
تو همان دم مسیحایی عیسایی. تو روحِ هستی ای!
ای تو جانِ عالم! زمین از تو جان می گیرد.
تو آخرین مُهر حبیب خدایی، تو عصاره محمد(ص) و خلاصه علی ای.
کعبه برای علی شکافته شد تا تو، ای هسته هستی، زمین را
بشکافی و در آن بذر قسط و عدل بیفشانی.
چه می گویم! چه می بینم!؟
امروز چشمان به انتظار نشسته ام بینا شده است.
رقص پروانه ها را، نسیم را و همخوانی گل ها و پرنده ها را چه زیبا می بینم و چه شیوا می شنوم!
امروز زبان هستی را، سرود درختان را و نجوای شاپرک ها را می فهمم.
امروز همه مولودی می خوانندو چه آهنگ خوشی از آن سوی دریا می آید4 از میان گردش موج ها.
همخوانی، همنوایی، همراهی:
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام عقیقی به چمن خواهد داد
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد
ای فرشته نهان و ای همیشه جاودان!
تو خورشیدی. این منم پشت ابرها غایب.
تو دریایی و من در برکه تعلق ها اسیر.
تو آبیِ دریایی و من خاکستری خواب و در بند خاک.
تو روح هستی ها و من بر ساحل جسم قدم زنان به دنبال قطره ای حیات.
ای گنجینه آخرین!
محمد (ص) خاتم نبوت بود و تو ...نگین سبز... این انگشتری.
خال گونه تو مرکز دایره عشق و هستی است و پیشانی ات به بلندای قله قداست الهی.
تو فرجام آفرینشی،
ای خوب، ای همیشه محبوب!
اللهم عجل لولیک الفرج
لیوان آب
صدای زیبای آبشار نقره ای را با همین گوشهای تیزم می شنوم0 گویی که قطره قطره اش برایم حکم یک دریا دارند،صدایشان کردم آمدند وبرایم یک جام از آب گوارا آوردند،گفتم:مگر خودتان تشنه نیستید گفتند ما سیرابیم،اما تو هنوز رودخانه دلت کویر است،لیوان را گرفتم،نوشیدم آن را،گوارا بود وبه دلم نشست ودر همان لحظه دیدم صدایی دگر نمی شنوم،هر چه نگاه کردم دیگر آن قطرات آب را ندیدم، گفتم خدایا چرا اینگونه مرا تنها گذاردند0 چرا اینگونه سیراب شدم،اما مرا خواب کردند ورفتند،صدایی شنیدم0 به سویش دویدم ورسیدم،آریٍ،آری،این همان آبشار است ورفتم یک لیوان را در کنار سنگ ریزه های آبشار دیدم،دویدم،دویدم،آنقدر که دوباره تشنه شدم اما دیدم نوری کنارم ایستاده ،گفتم که هستی!:
گفت:همان کسی که در انتظارش کنار جاده سرنوشت نشسته ای،گفتم من لیاقت ندارم،چرا سراغم آمدی،گفت:پاک است دلت،اینگونه مگذار آلوده شود،گفتم:چگونه،گفت مرا طلب کن،صدایم زن،گفت نمی رسد صدایم به گوشت،گفت رسیده،اما نه با آن لحنی که باید مرا طلب کنی،گفتم عشقم را چه کنم،گفت:عاشق باش،اما آنگونه که خودت می گویی بر سر جاده انتظار منتظرش باش0 این را گفت:واز جلوی چشمان سیاهم محو شد0
اقا جان سلام
سلامی از دل یک منتظر
سلامی به وسعت تمام دریاها ی زمین
به زیبایی لاله و به خوشبویی یاس ونرگس
اقای زیباییها سلام
مسافر غریبستان دلهای گنه گرفته ما سلام.
اقای ما امام خوبیها . سلام این دلشکسته از تیر غفلتهای ابن روزگار نامراد را بپذیر
امام خوبم سالهاست که نامت هماره برلبهای این گنهکار جاریست وتو چه زیبا لطفت را شامل حالم میکردی
سالهاست که در استانت جیره خوار رحمت توام وتو چه زیبا راهم دادی
این همه لطف این همه بزرگی
ادم خجالتش میاید وقتی میبینیم که هنوز تو غایبی چه می گویم ما ییم که هنوز از تو غایبیم
اقای خوبم امشب شب شهادت بابایتان است وشروع خلافت شما
بیا بیا که سوختیم زهجر روی ماه تو
بیا اقا جان بیا که جز خدا وشما کسی نمیتواند صلح ودوستی را به بشر هدیه کند
خسته شدیم اقا خسته. از روزی که انسانیت را مزه کرده ایم هر روز شاهد ظلم ظالمان ومظلومیت انسانهای بی گناهی هستیم که قربانی
طمع عده ای شیطان صفت هستند.چرا اقا چرا نمی ایی ؟ یعنی باور کنیم که این انسانهایی که هرروز از زمانه و روزگاز ناله ها دارند
منتظر تو نیستند اگر هستند جمعیتشان انقدر نیست که اسباب ظهورت را کافی باشند ؟ چه صبری شما دارید؟
اقا جان بیا ما که هرروز بر لب دعای اللهم عجل لولیک الفرج را داریم
مگر میشود کسی باشد که خواهان ظهورت نباشد
با اینهمه نامردی نامردان روزگار؟
اقا جان ای ارزوی ازادگان جهان بیا
خدایا میشود روزی چشم باز کنیم وندای انا المهدی ازاسمان ابی تو بشنویم؟
میشود روزی بیاید که دیگر اشک غم فریاد های بغض گرفته ناله های خاموش جنگ کشتار و.... در قاموس بشریت وجود نداشته باشد ؟
خدایا راضی نشو که اینقدر احساسهای شادی اور ما نیز از ما گرفته شود .
خدایا نگذار شیطلن نفسمان این قدر مروت را نیز از ما بربایدکه اقایمان را نخواهیم.
خدایا ما را ببخش ودر فرج وظهور اقایمان تعجیل عنایت بفرما.
تا بکی بار فراق تو کشیدن مهدی
نام نو بردن وروی تو ندیدن مهدی
می زند دشمن تو طعنه به ما منتظران
تا کی از دشمن تو طعنه شنیدن مهدی
ای گل نرگس......
ای تکسوار غریبم......
چه میشد در همین نزدیکیها نوای
دلربایت را از میان رکن و مقام به
گوش ِجان میشنیدیم و ما نیز
لبیکگویان به سویت میشتافتیم!؟
دیرزمانی، از هنگامیکه تو را در
خفا میپنداشتیم گذشته است!
روزی در اوج کودکی گمان میکردیم،
تو در غیبت به سر میبری!
گفته بودند در خفایی و به امر خدا از
دست نامردمان پنهان شدهای....
اما روزهای زندگی چیز دیگری برایمان
معنا کرد.در اوج ناباوری از همه
پنداشتهها، فهمیدیم که ما غایبیم و
توتنهاحاضرمیدان!آری؛ این چشمان
ماست که تاب دیدنت ندارد!و این
ماییم که نجوایت را ناشنواییم.
" خوشا آنانکه در کلاس انتظار، حتی یک جمعه هم غیبت ندارند. "
بهار آمد؛
اما این بهار، تنها تصویر بهاریست که با خود می آوری.
مولای من!
می دانم که لایق نیستم،
اما...
به خاطر 313 ستاره ای که به یاریتان می آیند،
بیایید...
بیایید و بهار واقعی را به تصویر بکشید؛
بیش از این چشم به راهشان نگذارید...
ببینید مولای من!
منتظرند....
مولای من :
برای آمدنت انتظار کافی نیست
دعا و اشک و دل بیقرار کافی نیست
خودت دعا بکن ، ای نازنین که برگردی
دعای این همه شب زنده دار کافی نیست
.: Weblog Themes By Pichak :.