از من رمقی به سعی ساقی مانده است،
وز صحبت خلق بی وفاقی مانده است؛
از باده ی نوشین قدحی بیش نماند.
از عمر ندانم که چه باقی مانده است!
صبرم از کاسه دگر لبریز است اگر این جمعه نیاید چه کنم
آنقدر من خجل از کار خودم اگر این جمعه بیاید چه کنم
عید جدیدی آمد و آغاز سالی ست
آقای من! امسال هم جای تو خالی ست
وقتی که لب میخندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالی ست
ما غائبیم از محضرت که روسیاهیم
آثار با خورشید پیوستن زلالی ست
چشمان تو از غصه های ما پر از اشک
اوقات ما از یاد تو اما چه خالی ست!
ماه رُخت را در شب گیسو مپوشان
در شام هجران بیگمان صبح وصالی ست
دل های بیدار و ... جهانی چشم در راه
در انتظارت جمعه های ما سؤالی ست
این روزها در کوچه های فاطمیه
سهم تو و چشمان تو آشفته حالی ست
چشم انتظارت مانده چشمان کبودی
برگرد، با تو شوکت مولی الموالی ست
آن سرخ ترین خط و نشان تو چه شد
آن سبز ترین عدل و امان تو چه شد
بی حوصله شد ز بسکه نالید بشر
ای عشق قیام ناگهان تو چه شد
سپیده سر زد و نشد شکوفا
به باغ آرزو گل امیدم
فروغ دیده رفت و ای دریغا
جمال آفتاب را ندیدم
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبرئیلی که به آیات خدا مأنوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
می رسی مثل مسیحا و به جسم کعبه
با نفس های الهی تو جان می آید
بسکه در هر نفست جاذبهی توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبلهی عزت و ایمان به جهان می آید
با قدوم تو برای همهی اهل زمین
از سماوات خدا برگ امان می آید
نور توحیدی تو در همه جا پیچیده ست
از فراسوی جهان عطر اذان می آید
چه شب ها به یاد تو نشستم مگر بیایی
نگار از بار غم شکستم مگر بیایی
عاقبت به سر رسد غم و اندوه جهان
ز شمیم موی تو شود این جهان جوان
به فدای روی تو دل و جان عاشقان
توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت ...
...طعم فراق و غربت و غم را چشیده است
آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه
با آه می رود سکینه و خجلت کشیده است
این دختر شماست که خواستند کنیزی اش ....
لکنت گرفته است و صدایش بریده است
نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت
زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است
گفتی رقیه ..... گفت نمی آیم عمه جان !
در شام ماند و شهر جدید آفریده است
روزی هزار بار که شکر خدا کنیم
شاید که حق آمدنش را ادا کنیم
شب های ماتم آمده باید که خویش را
آماده تا برای دو ماه عزا کنیم
امسال هم بدون تو سرزد هلال غم
کی با رخ تو دیده به این ماه وا کنیم
ما عهد کرده ایم، به هر بزم روضه ای
اول برای روز ظهورت دعا کنیم
صاحب عزا بیا که به اذن نگاه تو
در سینه باز خیمه ماتم بپا کنیم
دستی بده که سینه زن نوحه ها شود
اشکی بده که خرجی این دیده ها کنیم
شاگرد مکتب شهدا و ولایتیم
هیهات اگر که بیرقتان را رها کنیم
یک روز میرسد که همه در جوار تو
عزم زیارت نجف و کربلا کنیم
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمیکنم
حق میدهم که بنده دنیا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینهای گم نمیشوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانهات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا
*علی اکبر لطیفیان*
.: Weblog Themes By Pichak :.