تاریخ : سه شنبه 88/12/11 | 5:47 عصر | نویسنده : منتظرمهدی018(غریبهیآشنا)
گاهی که دلم به اندازه ی تمام غروب ها می گیرد ...
و من از تراکم سیاه ابرها می ترسم ...
و هیچ کس مهربانتر از تو نیست صدا می زنم ...
کجاست آن یوسف گمگشته مهربانی که چراغ هدایت به دست در زمین دادگری کند ؟
کجاست مهـدی ... ؟
مرا در یاب ...
در انتظارت هستم و خواهم بود ... بیا ... بیا ...
از پس پــرده بــرون حجّت اثـنـاعــشر است
یـا کـه در غـرّه مـَه قرص قمر جلوه گر است
بلبل از دوری گل تا سحر امشب به نواست
یـا پـسر بـر سر بـالـیـن پـــدر نوحه گر است
هـاتـفـی گفت که خاموش! مگر بی خبری
حسن عسکری امشب به جناح سفر است
سر بـه دامـان پــسر گــرم سخن با معبود
چــهــرهاش بـــر اثــر زهــر جـفا پرگهر است
شد برون طایر روحش ز قفس سوی جنان
.: Weblog Themes By Pichak :.