علی نادرهی گیتی
هم صحبت جانان شو و از غیر گریزان
تا قدر تو افزون شود و مشکلت آسان
ای بی خبر از حال دل خسته ی درویش
امید مدار از کرم و رحمت یزدان
از خویش برون آی و فرا راه علی شو
آن کوکب فرخنده فر عالم امکان
آن راهبر دین خدا مظهر حکمت
آن حامی مظلوم و نگهدار یتیمان
شو، پیروی از شیر خدا کن که در این ره
جز حق و حقیقت نتوان یافت به قرآن
او بنده ی حق بود و بِهین بندهی حق جو
او حامی حق بود و ز بیداد گریزان
جز طاعت محض از خط فرمان الهی
ناکرد و نه پیچید سر از طاعت و فرمان
سرفصل بلاغت همه شیوا سخنانش
در علم و عمل معنی دیباچه انسان
گاه از قلم علم زده نقش معانی
گه با سخن نغز شده شارح فرقان
گه تیغ برآهیخته در پهنهی پیکار
آمادهی جانبازی و جان برخی جانان
علمش نه بدان حد که توان گفت به تقریر
زهدش بَر از آن پایه که گویند بدانسان
خود کیست که جز حقّ و حقیقت نشناسد
او هست علی، هست ولی، سرور شجعان
در علم علی ذات خدا کرده تجلی
بنیان کَن کُفر آمد و سازندهی ایمان
وی کاشف اسرار ولایت شد و توحید
او بانی بنیاد کرامت شد و احسان
عقل اُمم از دانش او عاجز و مبهوت
فکر بشر از منطق او واله و حیران
هنگام عبات به خدا محو خدا بود
در صبح شهادت سر و جان داد به قربان
من کیستم ای شاه ولایت که نگارم
اوصاف ترا با سخن نغز به دیوان
من ذرّهی ناچیزم و مجذوب تو خورشید
من بندهی درگاه و تویی سایهی سبحان
ای شاه ولایت علی عالی اعلی
تا هست جهان نام تو زندهست به دوران
ای نادرهی فضل و کمال و ادب و جود
بالله که ندارد کَرَم ذات تو پایان
«کمال زین الدین»
.: Weblog Themes By Pichak :.