« با کوله باری از طراوت صبح میآیی »
میآیی؛ از نهایت آبی باران، با کولهباری از طراوت صبح، سوار بر تندرِ شبنم. میآیی؛ از ابتدای زمان، با تنگی از بلوار عدالت و تازیانهای برای تعزیر ستم. بر منبر نماز میبینمت؛ انگار خستهای، از طول سفر، از راهِ دراز!
میآیی، ای ستاره دنبالهدار! و در امتداد تو، سیصد و سیزده فرشته آدمیت، خوشه پروین ظهور تو در آسمان کعبه میشوند.
میآیی و خاک، از فطرت ما، غبار میشود تا در عصر شایستهسالاری، زمرّد نجابتمان خودنمایی کند.
میآیی و تب تقدیر، به نسیم دولت کریمه تو، پاپس میکشد و حال ما خوبِ خوب میشود
میآیی و چشمان منتظر مستضعفانِ باغچه دنیا را به بوستان برابریات، ذوق زده میکنی
میآیی و از پس عمری که چمن تشنه است، به لعل لبانت، نینوایش را فرات میدهی؛ چرا که
ما در حضور ممتد شبها شکستهایم *** ای قاصد سپیده بگو خانهات کجاست»
میآیی و دستهای پژمرده جهان، زیر رایت تو، به امید آیینه، سینه میزند و شاداب میشود. همه، حتی اندیشمندانِ دور، به ظهور شکوهمند و مقتدرانه تو معتقدند؛ راسل میگوید:
«جهان در انتظار مصلحی است که آن را در زیر یک پرچم و یک شعار درآورد»
میآیی و از ماورای عطر گل سرخ میوزی و در موج دعاهای تا خدا، شمیم دلانگیز میشوی.
بر محمل سپیده نشنید دعای ما *** هر چند معبر تو فراسوی کبریاست
صد پنجره ستاره احساس میدمد *** در آسمانِ فصل ظهورت؛ سحر گواست»
.: Weblog Themes By Pichak :.