سوگ بانوی بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) این روزها با لحظه هایمان گره خورده است ، بانویی که صلابت ، ولایتمداری و پرهیزگاری اش تا همیشه زبانزد تاریخ است ، بزرگان ، سخندانان و خردورزان و عالمان دین در توصیف آن وجود بی بدیل آسمانی فراوان گفته و بسیار قلم زده اند ، اما باز هم باید گفت و نوشت تا رایحه جاودان نام و خاطره آن حضرت ، همچنان فضای عطشان اعصار به معنویت و عدالت را معطر سازد .
و اینک لحظه وداع با علی (ع) ! چه دشوار است . اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر!
فرستاد " ام رافع " بیاید ، وی خدمتکار پیغمبر(ص) بود. از او خواست که : ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او میرود. به ام رافع گفت : بستر مرا در وسط اتاق بگستران. آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند. لحظه ای گذشت و لحظاتی، ناگهان از خانه شیون برخاست. پلکهایش را فروبست و چشمهایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود ـ گشود.
شمعی از آتش و رنج ، در خانه علی(ع) خاموش شد و علی(ع) تنها ماند . با کودکانش. از علی(ع) خواسته بود تا او را شب دفن کنند ، گورش را کسی نشناسد و علی چنین کرد . اما کسی نمی داند که چگونه؟ و هنوز نمی داند کجا؟ در خانهاش؟ یا در بقیع ؟ معلوم نیست. و کجای بقیع ؟ معلوم نیست. آنچه معلوم است، رنج علی(ع) است، امشب، بر گور فاطمه(س).
مدینه در دهان شب فرو رفته است، به ظاهر مسلمانان همه خفته اند. سکوت مرموز شب گوش به گفتوگوی آرام علی(ع) دارد.
و علی(ع) که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه ، بی پیغمبر، بی فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است. ساعت ها است.
شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه درد او را گوش می دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بیوفا و بدبخت، سکوت کرده اند، قبرهای بیدار و خانه های خفته میشنوند.
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک " زن " بود، آن چنان که اسلام میخواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کورههای سختی و فقر و مبارزه و آموزشهای عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.
من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم. باز درماندم :
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست.
فاطمه، فاطمه است.
بر گرفته از کتاب فاطمه(س) فاطمه است، دکتر علی شریعتی.
.: Weblog Themes By Pichak :.