تاریخ : یکشنبه 89/2/5 | 1:40 صبح | نویسنده : منتظر مهدی003(شادی)
آتش گرفته است لباسی که بر تن است
هر لحظه از حرارت داغی که با من است
بر من بتاب ! بر من دل خسته ای غزل !
شب های بی ستاره من با تو روشن است
ای عشق های پاک و مقدس ، کجا شدید؟
این قرن، قرن مردم آلوده دامن است
دیگر به جای روز، شبی می وزد سیاه
دیگر به جای قلب به هر سینه آهن است
افسوس می خورم که چرا حرف هایمان
چون میوه های کال درختی سترون است
بر پاره های دفتر من یک نفر نوشت
این شعر ها نهایت اندوه یک زن است
.: Weblog Themes By Pichak :.