آقای من!
تو را قسم به خدایی که آفریدمان! مگذار جدایی به روحمان بنشیند. حال که جسم دور است، مگذار روح تنها بماند!
از خدا میخواهم که هر چه زودتر فراق به پایان رسد و تو را ببینم و به خاک پایت بیفتم و بگویم: مهربانم!
دوست دارم یار تو باشم و میخواهم فرش زیر پای تو گردم! هر کدام را تو قبول کنی. دوست دارم
وقتی پیدایت میکنم، آن قدر بر دامانت ضجه زنم تا
دیگر مرا ترک نکنی!
مولایم!
چشمهایم را به کوچه ی خلوت تنهایی دوختم تا شاید بیایی و چشمهایم را از انتظار بیرون آوری. نگاه منتظرم را به هر سو دوختم تا تو را ببینم.
آن قدر گریستم که پلکهایم آهسته آهسته روی هم آمد، ولی خبری از آمدن تو نشد. به خود گفتم انتظار چه قدر سخت است! چشم به
راه بودن چقدر سخت است! به خود گفتم ای عاشق خسته دل! برخیز که معشوق تو از این کوچه گذر نخواهد کرد. برخیز و جای
دیگری منتظر او بنشین!
آقای من!
بیا و باور کن که من تشنه ی محبت توأم و هر چه از من دوری کنی، عطش من بیشتر میشود. بیا و رفع عطش کن با آمدنت!
امام من، مهدی فاطمه!
دوست دارم با دستهای نواز شگرت دست نوازش بر سرم بکشی و با چشمهای دلربایت عشق را به من هدیه دهی و با قلب رئوفت دنیا را برایم معنا کنی!
دوست دارم آروزهایم را در مقابل تو به خاک بسپارم تا تو فکر نکنی که من جز رسیدن به تو آرزوی دیگری دارم! ای امید دهنده!
خواهان قلب رئوف و دل غم دیده ی تو هستم. پس مرا به نوکری قبول کن!
***************
اللهم عجل لولیک الفرج
***************
.: Weblog Themes By Pichak :.