عاقبت کی سر شود این انتظار؟
بر دل شوریده باز آید قرار
در فراقش باغ دل همچون خزان
لاله ها چون لاله های داغدار
شکوه سازم از غم هجران او
یا ز دست روزگار کج مدار
دیده را گفتم که اندر هجر او
مثل باران بهاری خون ببار
کی شب هجران من آخر شود
تا ببینیم روی خورشید نگار؟
آمد این پاسخ، مگر تنها تویی
در هوای دیدنش چشم انتظار؟
************
سوز هجران تو داریم کجایى اى دوست!
جمله بى صبر و قراریم کجایى اى دوست!
شمع میقات بیفروز به تنگ آمده ایم
در شب تیره و تاریم کجایى اى دوست!
زمزم دیده ما چشمه خوناب شده
بى تو دل خسته و زاریم کجایى اى دوست!
شفق چهره تو آینه صلح و صفاست
واله خال عذاریم کجایى اى دوست!
سال ها منتظر روى دل آراى توایم
حسرت وصل تو داریم کجایى اى دوست!
بهر دیدار تو و رایت زهرایى تو
جملگى لحظه شماریم کجایى اى دوست!
گلشن شادى ما رو به خزان است خزان
طالب فیض بهاریم کجایى اى دوست!
آتش درد فراق تو جهانسوز شده
بانگ و فریاد برآریم: کجایى اى دوست!
****************
سائلی بی دست و پایم راه را گم کرده ام
عبد کوی هل اتایم راه را گم کرده ام
بس که دوری جستم از این بارگاه باصفا
آستان صاحب درگاه را گم کرده ام
اشنایم نیستم از فرقه ی بیگانگان
.چند روزی دلبر دلخواه را گم کرده ام
دردهایم را نگفتم چند گاهی با طبیب
شد دلم بی یار وچاه را گم کرده ام
قدر عشقت را ندانستم شدم مشغول خویش
خیمه ی زیبای ثارالله را گم کرده ام
گوش جان نسپر ده ام بر یا لثارات الحسین
راه قرب کوی ان خونخواه را گم کرده ام
در شب تاریک هجران چشم دل را بسته ام
کور دل هستم که نور ماه را گم کرده ام
کربلا کوته ترین راه است تا درگاه دوست
با که گویم این ره کوتاه را گم کرده ام
ز کعبه عزم سفر کن، به این دیار بیا!
چو عطر غنچه نهان تا کى؟ آشکار بیا!
حریم دامن نرجس شد از تو رشگ بهار
گل یگانه گلزار روزگار، بیا!
تویى، تو نور محمّد، تو جلوه اى ز على
تو سیف منتقمى، عدل پایدار بیا!
زاشک و خون دل، این خانه شستشو دادیم
بیا به مشهد عشّاق بى قرار! بیا!
زمان، گذرگه پژواکِ نام نامى تست
زمین ز رأى تو گیرد مگر قرار، بیا!
میان شعله غم سوخت هجرنامه ما
بیا که گویمت آن رنج بى شمار، بیا!
زلال چشمه تویى، روح سبزه، رمز بهار
بیا که با تو شود فصل ها، بهار بیا!
براى آن که نشانى تو اى مبشّر نور
درخت خشک عدالت به برگ و بار، بیا!
براى آمدنت، گرچه زود هم دیرست!
شتاب کن که برآرى ز شب دمار، بیا!
بیا که دشت شقایق به داغ، آذین گشت
تو اى تسلّى صحراى سوگوار، بیا!
حریق فاجعه، گل هاى عشق مى سوزد
فرونشان به قدوم خود این شرار، بیا!
بتاب از پس دندانه هاى قصر سحر
بزن حجاب به یک سو، سپیدهوار بیا!
نگاه منتظرانت فسرد و مى ترسم
که پژمُرَد همه گل هاى انتظار، بیا!
***************
دیـده ای نیــست نبینـــد رخ زیبــای تـــو را
نیست گوشی کـــه هـــمی نشنود آوای تو را
هـیـچ دستــی نشـود جز بر خـــوان تــو دراز
کــس نجوید به جهــان جــز اثر پای تـــو را
رهــرو عشقــم و از خرقــه و مسنــد بـی زار
بـه دو عــالــم ندهــم روی دل آرای تـــو را
قـــامت ســرو قدان را بـه پشیـــزی نخـــرد
آنگــه در خواب بیــند قــــد رعنــــای تو را
بکجــا روی نمایــد کــته تو اش قبلــه نه ای
آنکه جویــد بحـــرم منــزل ومــاوای تـــو را
همه جا منزل عشق است که یارم همه جاست
کــور دل آنــکه نیابـد به جهــان جای تــو را
باکــه گویم کـه ندیده است و نبیند به جهــان
جــز خم ابــرو و جز زلــف چلیــــپای تــــورا
دکّـــه ی علـــم وخرد بست در عشـق گشود
آنــکه می داشت بـه سر علت سودای تـو را
بشکنــم این قلــم و پاره کنـــم ایـن دفتــر
نتــوان شــرح کنــم جلـــوه ی والای تــو را
******************
در میان دشت گلها انتظارت می کشم
خوشترین امید دلها انتظارت می کشم
منتظر بر یوسفم ای مرد شبنم پوش عشق
صبر ایوب زمان من انتظارت می کشم
بر خلاف هر تبسم غرق اشک است دیده ام
من حقیرم مرد والا انتظارت می کشم
در نگاه سبز باغ و این سکوت و بی کسی
دیر کردی ای دلارا انتظارت می کشم
*****************
حق دوباره کرمی کرد که بیدار شوم
با نگاه تو گل فاطمه هشیار شوم
از ازل گر دل من بر تو ارادت کردست
مادرت خواست که من بر تو گرفتار شوم
همه ترس من از باقی عمرم این است
باز بر پیش نگاه تو گنهکار شوم
به خدا حاجتم از سفره زهرا این است
دور از اهل سقیفه به علی یار شوم
حق ان چادر پر وصله و خاک آلوده
محرم اهل کسا با دل بیمار شوم
همچو مقداد هماهنگ شوم با رهبر
جان نثار تو چو میثم به سر دار شوم
*******************
چه کنم تا که شبی لایق دیدار شوم
بهر دیدار گل فاطمه بیدار شوم
همچو آن پیر خراباتی و عاشق پیشه
چشم بیمار تو را بینم و بیمار شوم
همه ی ترس من این است که ای محرم راز
بروم باز از اینجا و گنه کار شوم
کاش می شد به سویم نظری می کردی
تا که از خواب گنه یکسره بیدار شوم
عاشقان بی سر و سامان و گرفتار تواند
کاش از عشق تو من نیز گرفتار شوم
در بیابان گناه و هوس و بی کسی ام
کمکم کن که دگر راهی گلزار شوم
************
تا به کى در پرده مانى ماه من! روشنگرى کن
تا کنى هر دلبرى را عاشق خود، دلبرى کن
جلوه اى کن! زهره را چون ذرّه محو خویش گردان
رخ نما و مشترى را بر رخ خود مشترى کن
تا به کى از دورى ماه رخت کوکب شمارم؟
چرخ دین را مهر شو، در آسمان روشنگرى کن
شاهباز دین ز هر سو مى خورد تیرى، خدا را
طایر بشکسته بال دین حق را شهپرى کن
قاف تا قاف جهان پر شد ز ظلم اى حجّت حق
تکیه زن بر مسند عدل الهى، داورى کن
موج بحر کفر، پهلو مى زند بر ساحل دین
نوح شو، توفان به پا کن! فُلْک دین را لنگرى کن
تا نداده حق پرستى جاى خود بر بت پرستى
بت شکن شو چون خلیل و دفع خوى آزرى کن
تا به کى چرخ ستمگر بر مدار ظلم گردد؟
تا کند اندر مدار عدل گردش، محورى کن!
کفر را از ریشه برکن، ظلم را از بن برافگن
برق شو! از دشمنان خرمن بسوزان، تُنْدَرى کن
تا به کى اى گوهر دین! از صدف بیرون نیایى؟
ناخدا شو! کشتى دین خدا را رهبرى کن
تیغ برکش از نیام و قصد جان دشمنان کن
پاى برزن بر رکاب و حمله هاى حیدرى کن
اى همه جان ها به لب از هجر رویت، چهره بگشا!
وى همه آثار هستى از تو مشتق، مصدرى کن
******************
به تماشاى طلوع تو، جهانْ چشم به راه
به امید قدمت، کون و مکان چشم به راه
به تماشاى تو اى نورِ دلِ هستى، هست
آسمان، کاهکشان کاهکشان چشم به راه
رخ زیباى تو را، یاسمن آیینه به دست
قد رعناى تو را سروِ جوان چشم به راه
در شبستان شهود اشک فشان دوخته اند
همه شب تا به سحر خلوتیان چشم به راه
دیدمش فرشى از ابریشم خون مى گسترد
در سراپرده چشمان خود آن چشم به راه!
نازنینا! نفَسى اسبِ تجلّى زین کن
که زمین، گوش به زنگ ست و زمان، چشم به راه
آفتابا! دمى از ابر برون آ، که بُوَد
بى تو منظومه امکان، نگران، چشم به راه
.: Weblog Themes By Pichak :.