سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 89/1/23 | 6:43 صبح | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

طاووس کبریایى!اى هدیه خدایى!
تو دیدنى‏ترینى، اى دیدنى، کجایى؟
هر دیده مست راهت، غمدیده در پناهت
خشکیده یاس عالم در حسرت جدایى
اى آسمان اوّل!اى سایبان آخر!
اى چشم چشمه عشق! رحمى به بینوایى
آرام‏تر که من هم با کودکان بیایم
پایى نمانده دیگر، جز دست بر دعایى
سخت است بى‏تو بودن، سخت است بى‏تو ماندن
سخت است بى‏تو، بى‏تو، بى‏یار دلربایى
هر درد را دوائى، هر سینه را صفایى
دنیاست غرق ظلمت، تو نور و روشنایى
اى یادگار دیروز،اى ماندگار فردا
اى بى‏قرار امروز، جانا چه آشنایى
آسان نمى‏توان رفت از خوان رحمت تو
بگذار تا بمانم در زیر گرد پایى
اُمّید نااُمیدان، مهدى سرت سلامت
سنگ است قلب بى‏تو، ننگ است بى‏وفایى

********************

انتظار
اى آنکه در نگاهت حجمى زنور دارى
کى از مسیر کوچه قصد عبور دارى؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابى
اى آنکه در حجابت دریاى نور دارى
من غرق در گناهم، کى مى‏کنى نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمى صبور دارى
از پرده‏ها برون شد، سوز نهانى ما
کوک است ساز دلها، کى میل شور دارى؟
در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت
کى در سراى چشمم، قصد ظهور دارى؟

********************


اى تو خورشید
پلک این پنجره خسته اگر باز شود
آسمان با دل بى‏حوصله دمساز شود
کیست در کوچه دلواپسى‏ام جز غم تو
تا دمى با من غربت‏زده همراز شود؟
بى‏تو اى همدم آبى‏تر از آهنگ طلوع!
بشکند بامم اگر تشنه پرواز شود
داغ تلخى‏ست به پیشانى خورشید اگر
آسمان با شب دلمرده هم‏آواز شود
اى تو خورشید! به پا خیز که با چشمانت
قفل صد صبح دل‏انگیز خدا باز شود
******************


آخر یکى خواهد آمد
چشم‏انتظاران خسته! آخر یکى خواهد آمد
گرد و غبار نشسته! آخر یکى خواهد آمد
تا دستهاى جدایى کوتاه گردد، سرانجام
شمشیرهاى شکسته! آخر یکى خواهد آمد
تا تیره شام بلند یلدا بسوزد سحر از
ققنوسهاى خجسته، آخر یکى خواهد آمد
آه اى زمین شقاوت، از ابرهاى شفاعت
پیوسته پُر، یا گسسته، آخر یکى خواهد آمد
زین پیش در چشمهایش دشتى غزل مى‏رمیدند
از آن غزالان رسته، آخر یکى خواهد آمد

****************


آغاز سبز زمین
مى‏بارد از دستش اعجاز، مردى که بالانشین است
تا عاشقى را بفهمید، هان! فرصت آخرین است!
سحرى بکن با عصایت، تا نیل چشمم بخشکد
چشمان من رود رود است، دستان من گندمین است
ماییم و گاهى تغزّل، در کوچه باغ مزامیر
شعرى بخوان از زبورت؛ تصنیفِ گل، دلنشین است!
ارزانیت باد قلبم، ارزانیت باد شعرم؛
این است دار و ندارم؛ دار و ندارم همین است!
مى‏روید امواج دریا در پهنه داغ و آتش
آن روز آغاز عشق است، آغاز سبز زمین است

**********************

در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه ‌هـا گم شد
چه هفته‌ها که رسید و چه هفته‌ها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد
و هـفـتـه‌ای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد
نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟
کـــدام جــمـعـه‌ مـــوعـــود می‌زنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟
بــرای آمــدنـت جـــمــعــه‌ای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـه‌ها همـه‌شـان خـالی از تـرنـم شد

**************

مردم دیده به هر سو نگرانند هنوز
چشم در راه تو، صاحب نظرانند هنوز
لاله‏ها، شعله کش از سینه داغند به دشت
در غمت، همدم آتش جگرانند هنوز
از سراپرده غیبت خبرى باز فرست
که خبر یافتگان، بى خبرانند هنوز!
آتشى را بزن آبى به رخ سوختگان
که صدف سوز جهان، بدگهرانند هنوز
پرده‏بردار! که بیگانه نبیند آن روى
غافل از آینه، این بى‏بصرانند هنوز!
رهروان در سفر بادیه، حیران تواند
با تو آن عهد که بستند، برآنند هنوز
ذرّه‏ها در طلب طلعت رویت، با مهر
همچنان تاخته چون نوسفرانند هنوز
سحرآموختگانند، که با رایت صبح
مشعل افروز شب بى‏سحرانند هنوز
طاقت از دست شد، اى مردمک دیده! دمى
پرده بگشاى! که مردم نگرانند هنوز
*******************

گفتم که از فراغت عمریست بی قرارم
گفت از فـــراق یاران من نیز بی قرارم
گفتم به جز شما من فریاد رس ندارم
گفتا به غیر شیعه من نیز کس ندارم
گفتم که یاوررانت مظلوم هر دیــارند
گفتا مرا ببینند مظلــــــــــوم روزگارم
گفتم که شیعیانت در رنـج و در عذابند
گفتا به حال ایشان هر لحظه اشکبارم
گفتم که شیعیانت جمعند به یاری تو
گفتا که من شب و روز در انتظار یارم
گفتم به شــــیعیانت آیا پیـــــام داری
گفتا که گفته ام من هر دم در انتظارم
گفتم که ای امامم از ما چرا نهانــــــی
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم
گفتم به چشم انوار آیا که پا گـــذاری
گفتا که شستشو ده شایدکه پا گذارم

***************

گر بیایی به سراغ دل غمدیده ما
غم رود از دل و از خاطر رنجیده ما
تو که بی واسطه آگاهی از اسرار و رموز
ما و این قصه نا گفته و نشنیده ما
دیدن روی تو ای پادشه کشور حسن
منتها آرزوی ما بود و ایده ما
کارت احسان وکرم ذاتیت از لطف ببخش
جرم فهمیده و عصیان نفهمیده ما
ما که از بین همه طالب دیدار توایم
صحه بگذار به بر این رأی پسندیده ما
ای که در کون مکان یاور مظلوم توئی
بنشین بر سر این سفره ناچیده ما

***********

فقط حضور سبز او همیشه جمعه ها کم است
خدای من تو شاهدی که روز و صال من غم است
ببین دعای ندبه را که ندبه می کند عزیز
و یا که روی چشم گل همیشه اشک شبنم است
برای گریه کردنم فقط بهانه ای بس است
ببین که صحن چشم من همیشه غرق در نم است
اگر چه خنده می کنم ولی دلم گرفته است
دلیل خنده های من همیشه گنگ و مبهم است
قسم به جان مادرت مرا رها نکن عزیز
ببین که هفته های محرم است و ماتم است
((تمام طول هفته را در انتظار جمعه ام))
فقط حضور سبز او همیشه جمعه حاکم است
************

 




  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان