تاریخ : یکشنبه 89/1/22 | 11:25 عصر | نویسنده : منتظرمهدی018(غریبهیآشنا)
سالهاست هراسان و
مشتاق، به دنبال تو میگردم.
سررسیدها را، هفتهها را، ماهها را
خط میزنم؛ سهشنبهها، پنجشنبهها،
جمعهها، یکشنبهها.نمیدانم تو در کجای زمان
ایستادهای، تا ساعتم را با افق نگاه تو تنظیم کنم؟
ای شیرینتر از انگورهای تاکستانهای عشق! عطر گیسوانت
را رها کن تا ستارهها، هر آن فرو بریزند و خوابهای هر شب زمین
را با یاد تو روشن کنند.اگر بدانم که مرا دوست داری، شوریدهترین شاعر
جهان خواهم شد؛ به کلماتم سوگند!...
********
گفتم بنویسم به یاد تو،
یادم آمد که پیشتر از غافلان بوده ام .
گفتم بنویسم با عشق به تو، یادم آمد هنوز عاشق نشده ام.
گفتم پس بگذار کمی باخورشید باشم برای طلوع،
یادم آمد که من سالها پیش غروب
کرده ام. گفتم پس بگذار
کمی دعا کنم برای
آمدنت. گفتم:
اللهم عجل لولیک الفرج.
.: Weblog Themes By Pichak :.