صدای پای باران از عمق کوچه های تاریک چشمهای زمان به گوش می رسد و امید شکفتن را به غنچه های سپید ارزانی می کند، وقتی که تو لبخند می زنی!
لحظه ها به هم پیوند می خورند در آرامش و نشاط موسیقی نگاه تو!
صبح، سرود سلام را از تو می آموزد و روز، سبزی سخاوت را از دستهایت!
پر پرواز پرنده ها و نغمه بر لب بلبلان تویی!
امید به زندگی...
فصل طراوت...
سرمستی چکاوک های کوچک، همه نشانه ی حضور توست!
تو که هستی و نیستی!
تو که میشنوی، می بینی، اما نمی نمایانی مهتاب رویت را به این شب زدگان خسته!!
بیا تا شام ستم به زانو درآید و پگاه آزادی سرافراز بر مسند دیده های زمین رخت براندازد.
دنیا ذره ذره می سوزد در انتظار حضورت و لحظه لحظه جان می سپارد در فراق نوازشت.
بازآ و این نیمه جان را با جرعه جرعه ی زندگی سیراب کن.
شعله ی انتظار را با نفس پر مهرت بمیران که دردی بس شکننده است و رنجی بس کشنده!
بیا!
بیا که چشمهای ما، روشنایی را در مسیر قدمهای تو می جوید!
اللهم عجل لولیک الفرج.........
.: Weblog Themes By Pichak :.