آرزو دارم بیایی، مژده سبز بهارم!
ای تمام باور من، ای همه دارو ندارم!
آرزو دارم بتابی در دل تاریک غم ها
ای جمالت روشنای خلوت شبهای تارم!
بی تو ای آرام جانم! پَرپَر دست خزانم
بی تو کو درمان دردم؟ بی توکو صبروقرارم؟
مانده ام در حسرت و غم زانتظار دیرپایت
آرزو دارم بیایی، تا سر آید انتظارم
محرمی کو تا بداند، درد بی پایان ما را؟
همدمی کو تا شود هنگامه غم، غمگسارم؟
در دل توفان غم ها، این منم غمگین و تنها
بی تو یعنی: چاره ای بر درد تنهایی ندارم
عاشقم، حصرت نصیبم، بیقرارم، بی شکیبم
مرهمی ایکاش! بگذاری به درد بیشمارم
ز آتش غم میگدازد، جان از غم پرپر من
اشک حسرت میچکد از دیده امّیدوارم
در هجوم غصه و ماتم، غریبی، بی پناهی
با خیال سبزت ای گل! لحظه ها را میشمارم
تاب ماندن نیست این دل، این دل درد آشنا را
کاش! میشد دستهای مهربانت، سایه سارم
کی به پایان میرسد این لحظه های بیقراری؟
کی به درمان میرسد دردی که از داغ تو دارم
مژده سبز رهایی! آرزو دارم بیایی
چاره سازی درد ما را، چاره ساز روزگارم!
گفته ای آدینه ها را چشم در راهت بمانم
بعد عمری باز هم آدینه را چشم انتظارم
.: Weblog Themes By Pichak :.