سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 89/1/15 | 5:2 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

 

صداها می‏آیند و می‏روند و تنها آن آیه شفافی که از آمدنت می‏گوید، به دل‏ها می‏نشیند. صداها می‏آیند

و من هنوز به پنجره فکر می‏کنم و روشنی که همان، پرتوی از نگاه توست.

صداها می‏آیند و می‏روند؛ آیا گوش‏های من، صدای آبشارگونه ظهور را خواهند شنید؟

تو را چشم در راهیم و برگ‏هایی از تنهایی‏مان، سنجاق می‏خورد به سرود آمدنت،

چه وصف‏ناپذیر است لحظه بلورین ظهور و چقدر توسل‏هامان اندک و کم‏رنگ!

نمی‏دانم بر دنیا چه رفته است که چشم‏های ما، نمی‏تواند مختصری از معنویت و نور را تهیه کند. دل‏هامان

 نمی‏تواند در تدارک غَزَل‏گریه‏های حقیقی باشد؛ آن‏چنان که بشکند و تو بیایی تا همه چیز ترمیم شود.

کسی چه می‏داند، شاید همین جمعه، چشمان ما با تولد حقیقتی از بهار، آشنا شد و دل‏های

 ما یکی یکی شکفت! کسی چه می‏داند، شاید تا آخرین برگ چشم‏به‏راهی، چیزی نمانده باشد!

شاید به فصل بلوغ تماشا، چند قدم بیشتر نداشته باشیم




  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان