چشمم به انتظار تو تر شد نیامدی
اشکم شبیه خون جگر شد نیامدی
گفتم غروب جمعه تو از راه می رسی
عمرم در این قرار به سر شد نیامدی
دل من گم شد
اگر پیدا شد
بسپارید امانات رضا ع
و اگر از تپش افتاد دلم
ببریدش به ملاقات رضا ع
از رضا خواسته ام
بگذارد که غلامش بشوم
همه گفتند محال است ولی
دل خوشم من به محالات رضا ع
باز هم بوی کتاب تازه
ماه مهر آمده است
ما همه منتظر استادیم
یا مهدی ادرکنی
دستم به دامانت در این آغاز فصل سرد
آخر سکوت تو غزل را می کشد برگرد
آوار غم بر شانه های شهر را بنگر
شعری بخوان آرامشی پیدا کند این درد . . .
دوباره جمعه گذشت و قنوت گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما
پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند
یک روز به هیئت سحر می آید
با سوز دل و دیده ى تر می آید
یک روز به انتقام هفتاد و دو شمس
با سیصد و سیزده قمر می آید
یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد
به درد عشق درمان خواهد آمد
غبار از خانه های دل بگیرید
که بر این خانه مهمان خواهد آمد . . .
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی آخر آمد،دوستداران را چه شد
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
حق شناسان را چه حال افتاد یاران را چه شد
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
حلول ماه مبارک رمضان پیشاپیش مبارک
این جمعه ها که ختم به مختار میشود
بدجور دل ، طالب دیدار می شود
ای منتقم بیا که به عالم نشان دهیم
شیعه عزیز است و جز او خوار می شود . . .
تقصیر من است اینکه، کم می آیی
هر گاه شدم اسیر غم می آیی
این جمعه و جمعه های دیگر حرف است
آدم بشوم ، سه شنبه هم می آیی . . .
.: Weblog Themes By Pichak :.