سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 89/3/19 | 12:53 عصر | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

خدا از من راضی است یا نه ؟؟؟

امام زمان (عج) از من راضی است یا نه ؟؟؟

امام زمان (عج) ، آقاجان به خاطر اعمال و کردار و رفتار من ، پیش خدا خجالت می کشید ...

آقا شرمنده ام ...

آقا می دونم که گناه کار هستم و هر روز و شب هم دل شما را می سوزونم ...

ولی آقا دوستتون دارم ...

چه دوست داشتنی !!!

چشم آقا ، دیگه به نامحرم نگاه نمی کنم ، دیگه دروغ نمی گم ، دیگه غیبت نمی کنم ...

دیگه گناه نمی کنم ...

آقا ، می دونم که شیطان قسم خورده که از 6 جهت بر من وارد بشه و من را به گناه دعوت کنه ...!!!

تازه ، وقتی هم که من گناه کردم ، از من دور می شه و می گه از عذاب خدا می ترسه ...

شیطان با همه بد بودنش از عذاب خدا می ترسه ولی من ...؟

آقا یه چیزی هست که از عذاب خدا برای من درد آورتره ...

اونم ناراحتی شماست ... که حجت خدا در روی زمین هستید .

وقتی که فکر می کنم شما به خاطر اعمال زشت من گریه می کنید و

پیش خدا برای من و امثال من طلب مغفرت و آمرزش برای گناهانمون می کنید ...

اشک بر چشمانم جاری می شه و شرمنده می شم ...

شرمنده ...

شرمنده از خودم و اعمالم ...

چقدر دل شما را سوزوندم ... شرمنده ام آقا ...

آقا توبه می کنم ... استغفرالله ربی و اتوب الیه

خدایا توبه ... استغفرالله ربی و اتوب الیه

 

یابن الحسن ، مهدی فاطمه ، ای امید همه

بیا آقاجان که دلم تنگ آمدنت است



اللهم عجل لولیک الفرج


برگرفته از وبلاگ >>  http://s133.blogfa.com/





تاریخ : سه شنبه 89/3/11 | 12:36 صبح | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

دلم خسته‌تر از دیروز و دلتنگ‌تر از جمعه‌های قبل، برای ظهورت لحظه‌ شماری می‌کند و چشمان پر از اشکم، اشکبار‌تر از سه‌شنبه گذشته به گنبد فیروزه‌ای مسجد جمکران، ملتمسانه می‌نگرد و تو را فرا می‌خواند.

یا صاحب الزمان! بیا و نرگس‌هایی را که نثار راهت کرده‌ام با قدومت معطر کن تا تبرکی باشد برای ابدیتم، چشمان آلوده‌ام و قلب سیاه و سنگی‌ام.

یا مهدی! حضورت را با تمام وجود حس می‌کنم، بیا و ظهور کن تا با افتخار، تو را به دشمنان نشان دهم و عظمتت را به رخ ظالمان بکشم.

خلیل آتشین سخن! با فصاحت کلامت، سخنان پوچ و بیهوده را از تخته سیاه افکارمان پاک کن و شب تاریک دل‌هایمان را به روزی روشن، مبدل بگردان.

آقای ثانیه‌های منتظر! بیا و با شجاعتت، پرچم عدالت و صلح را در سرتا سر جهان به احتراز درآور.

ای تنها ترین راه! صدای خسته و بغض آلوده را بشنو و ببین چگونه در غم نبودت، زانوی غم بغل گرفته و ضجه می زنم.

ای مهربان‌ترین! تو آن‌قدر مهربان و بزرگ هستی که با همه رو سیاهی‌ام باز به من نظر داری و در سخت‌ترین شرایط و بدترین مشکلات، آرام جانم می‌شوی و همانند همیشه، شرمسار مهربانیت هستم.

می‌دانم روزی تو می‌آیی و تمامی بغض‌های کهنه و در گلو خفته، به اشک شوق تبدیل می‌شود و دل‌های همه  منتظران، آرامشی عمیق و ابدی می‌گیرد.



دلم امروز گواه است بسی می آید
حتم دارم خبری هست، کسی می اید
فال حافظ به هر بار که میگیرم، باز
"مژده ای دل که مسیحا نفسی..." می آید




تاریخ : جمعه 89/3/7 | 12:37 صبح | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

 

ای چشم تو پناه تمام اشاره‌ها

هر شب نشسته‌ام لب بام نظاره‌ها

شاید بیابمت وسط این ستاره‌ها

هر روز بر دهان جهان تازه می‌شوی

تکرار می‌شود نفس‌ات بر مناره‌ها

ای ساحل غریب! کجایی که سال‌هاست

رؤیای من رها شده بر تخته پاره‌ها

در جست و جوی قُلّة تو، زیر پای من

چون پنج تخته سنگ حقیرند قاره‌ها

محراب خم شده است به تعظیم چشم تو

ای چشم تو پناه تمام اشاره‌ها

عطر تو را گذاشته‌ام بر دریچه‌ها

نام تو را نگاشته‌ام بر جداره‌ها

با چاه‌ها نشد که شبی درد دل کنم

باید گذشتن از سر این خون نگاره‌ها

شکی نداشتم که برازندة تو نیست

پیراهنی که دوختم از استعاره‌ها

تن کنده‌ام مگر که مرا جاودان کنی

با این غزل، برای تمام هزاره‌ها

 

 




تاریخ : پنج شنبه 89/2/30 | 7:20 عصر | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

 

ای  یوسـف زهرا  در دل های ما نه هفت سال ، که عمـری است خشک سالی می راند. در

این دل های خشکیده ، نه گل محبتی می روید ، نه شکوفه حضوری به بار می نشیند و نه

شقایق وصالی می شکفد. آن چه این دل قحطی زده را از نعمـت و خـرمی ، سرشار میـکند ،

سرانگشت تدبیر شماست . بـیا و بر دل های مـا حکومت کن ، که این دیار جز به تـدبیر شما به

سـامان نمیرسد . خوشا حال آنانکه چشم به راه خوبی ها نشسته اند ! چه بزرگ است پاداش

آنان که به انتظار موعود جهانی روزگار می گذرانند و چه شکوهمند است رتبه و مقام آنان که

منتظر حقیقی قائم آل محمد (ص ) هستند.

 بقیه الله

پروردگارا ! مهر یوسف را در دل عزیز مصر و همسرش نشاندی ،

 مهر یوسف زهرایت را نیز تو در دل ما بنشان .

عشقی ده جانسوز که از سوز آن ، جهانی بسوزد و از آن

سوزش، شعله ای فراهم آید تا چراغ راه مشتاقان گردد.

 آمین

برگرفته از وبلاگ  >>>  منتظران 

 




تاریخ : سه شنبه 89/2/28 | 3:34 صبح | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

 

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشمهایت

این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم

شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت

تا قبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

تا انتقام سیلی زهرا بگیرد

 

مهدی جان:

فاطمه آن علت کل وجود

منتظر باشد به آن روی کبود

کی ز رویش رنگ نیلی میبری؟

کی ز دلها داغ سیلی میبری؟

آوری کی بهر این مادر دوا؟

کی دهی بشکسته پهلو را شفا

مادرت غمدیده و دل بیقرار

میکشد بهر ظهورت انتظار

 

 

انشالله که خانم فاطمه زهرا (س) خودش دست همه جوانان را بگیرد.

خدایا فرج مهدی عزیزمان (عج) را نزدیک بگردان . . .

خدایا انتظارمان را به وصال محبوب نزدیک بگردان . . .

خدایا غم و اندوه دلمان را از هجران مهدی عزیزمان (عج)

به شادی وصف ناپذیری تبدیل بگردان

خدایا...

 

اللهم عجل لولیک الفرج

 




تاریخ : شنبه 89/1/21 | 11:55 صبح | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو

بیا که غنچه ی دل وا نمیشود بی تو

بر آی از افق ای آفتاب صبح امید

که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو

هزار چشمه جوشان به دشتها جاریست
یکی روانه ی دریا نمی شود بی تو

ز سرد مهری شبهای هجر دلتنگم

بیا که عقده ی دل وا نمی شود بی تو

بیا،بیا گره از کار عاشقان بگشای
که عشق و عاطفه معنا نمی شود بی تو

 

به امید تقارن بهار طبیعت

با ظهور بهار دلها

حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه

اللهم عجل لولیک الفرج

 

 




تاریخ : جمعه 88/12/21 | 2:48 صبح | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

?

 

بار دگر هزار و سیصد و هشتاد و هشت

پرید پلک و کسی ضربه ای نزد بر در

و انتظار سکوتی که باز هم نشکست

حکایتی است که هر جمعه خوانده ایم از سر

دوباره هفته ی من هفت خوان تنهائی است

دوباره قصه ی تلخی که گشته ایم از بر

چقدر بین من و تو .... چقدر فاصله است

تو شرق نابی و ما مغربیم و مغرب تر

تو مثل ابر بهاری ، بهار تشنه ی توست

حریق تشنگی اش را شبی ببار و ببر

نیامدی و بهار از کنار خانه گذشت

و قلب باغچه لرزید و غنچه شد پرپر

چه سال نوری دوری ست سال آمدنت

کجای این شب مسدود می رسم به سحر

اگر تو باز نیایی منم که می آیم

کران کران همه آفاق را به پای خطر

دوباره از که بپرسم؟ مرا شناخته اند

قناری قفس و فالگیر پشت گذر

چه قدر فال گرفتم برای آمدنت

خلاصه ی همه یک شعر بود: شعر سفر

سفر حکایت تلخی ست بی تو تلخ تر است

کجاست خانه ی دورت؟ مرا به خانه ببر

 

?اللهم عجل لولیک الفرج

 




  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان