سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : دوشنبه 89/1/16 | 7:59 عصر | نویسنده : منتظر مهدی(مسافر)

ببخشید که طولانیه       

 

اعتقاد و باور به حضرت مهدی «علیه السلام» از زمان رسول بزرگوار اسلام « صلی الله علیه و آله» و ائمه طاهرین پس از آن بزرگوار ، نزد تمام مسلمانان مسأله ای ثابت و مسلم بوده است .
در ابتدا برخی از آیات قرآن کریم که به حضرت مهدی «علیه السلام» تأویل گردیده اند ، و نیز بشارت های نبوی و احادیث علوی و اخبار ائمه اهل البیت «علیهم السلام» گذشت .
دیدیم که آن آیات و حادیث به ظهور حضرت مهدی «علیه السلام» ناطق بوده و به جلالت قدر و بلندمرتبگی آن بزرگوار تصریح نموده اند ؛ آنگونه که در تاریخ اسلام از حیث توانائی ها و نفوذ قدرت و تسلّط بر کره زمین و دیگر اموری که در قسمت های مختلف کتاب خواندیم ، شخصیّتی دیگر نتوانیم یافت
این حقیقت نزد مسلمانان مشهور و معروف بود ؛ چرا که احادیث وارده در این مورد بسیارند و احدی را این جرأت نبود که چنین حقیقتی را در هیچ زمانی تکذیب نماید .
بر مبنای چنین اعتقاد و حقیقت مسلّمی در طول قرون ، افرادی پدید آمده اند که مقام مهدویت به آنان نسبت داده شده و یا افرادی که فریب نفس خورده و ادّعای مهدویت را به دروغ یدک کشیده اند . مورّخان تعداد اینگونه افراد را حدود 50 نفر ذکر نموده اند . لازم به یادآوری است که برخی از اینان مجهول النّسب و مجهول الهویّه و فاقد وِجْهِه و دین و مذهب بودند و برخی دیگر چنان اعمال غیر عاقلانه ای مرتکب گردیده اند که به کارهای دیوانگان شباهت داشته است . عدّه ای از آنان با همراهان و پیروان در همان ابتدای دعوت هلاک و نامشان از صفحه وجود زائل شده اند و اثری از آنان باقی نمانده است . برخی از آنان هم از دنیا رفته اند و فقط نامشان باقی مانده است .
لازم به ذکر است که می توانیم این افراد را به سه دسته تقسیم نمائیم :
1- کسانی که منسوب به مهدویّت اند .
2- آنانکه به انگیزه ریاست طلبی و مقام ، ادّعای مهدویّت نموده اند.
3- مدعیّان به تحریک استعمار و فرمان استعمارگران .
دسته اوّل
در تاریخ می توان افرادی را یافت که پیروان و یارانشان درباره آنان ادعای مهدویت نموده و این انگیزه در آن روزها در بین مردم منتشر گردیده است . دقیقاً نمی دانیم که چرا آنان در برابر این نسبت ـ که به آنان داده می شد ـ ساکت مانده بودند.
ناگفته نماند که پیروان این افراد سعی می کردند تا احادیثی را که درباره حضرت مهدی «علیه السلام» وارد گردیده بود بر ایشان تطبیق دهند .
در زیر نمونه هائی از این تطبیق ها ذکر می شود :
1- در احادیث وارده از رسول اکرم « صلی الله علیه و آله » آمده است :
« نام مهدی ، نام من است .»
بر این اساس یاران و پیروان « مختار بن أبی عبیده ثقفی » مهدویت را به محمد فرزند امیرالمؤمنین معروف به « محمد بن حنفیّه » نسبت و حدیث مذکور را به وی تطبیق دادند . مناسبت دارد که گفته شاعر را در اینجا عنوان نمائیم که گوید :
« به آنکس که مدّعی رتبه ای در علم است بگو : مطلبی را حفظ کردی ، امّا مطالب فراوانی را فراموش کردی .»
2- در احادیث نقل شده از رسول خدا «صلی الله علیه و آله» آمده :
«‌ مهدی از فرزندان حسین است . با شمشیر خروج می نماید . و فرزند سبیّه ـ یا مَسْبیّه ( زن اسیر شده ) ـ است .»1
هنگامی که زید بن علی بن الحسین «علیه السلام» نهضت کرد ، پیروانش ادّعا نمودند که وی مهدی است : زیرا فرزندان امام حسین «علیه السلام» بوده و قیام به شمشیر نموده است . مادرش نیز سبیّه است .
ولی پیروان زید احادیث فراوان دیگری را که از رسول خدا « صلی الله علیه و آله» وارد شده به دست فراموشی سپرده بودند ؛ از جمله :
«ائمه پس از من دوازده نفرند ؛ نه نفر از صلب حسینند و نهمین آنان قائم آنان است .»
می دانیم که زید نهم از صلب امام حسین «علیه السلام» نبود ولی پیروان زید این ادّعا را نمودند تا دلها را جلب نموده به اغراض نفسانی خود جامه عمل بپوشانند . وقتی که زید شهید شد و سالیانی بر سردار ماند ، حکم بن عیّاش شاعر اموی در ضمن ابیاتی در باره او چنین سرود :
«‌ ما زید را بر تنه درخت خرما به دار کشیدیم . ندیده ایم که مهدی ای بر تنه درخت به دار رود .»
ببینید این کینه توز بدگو چگونه از به دار کشیدن زید بن علی بن الحسین بدگوئی کرده مهدویّت را به باد تمسخر می گیرد؟!
3- سالیانی پس از قیام «‌زید بن علی» ، محمد بن عبدالله ـ معروف به محض ـ فرزند حسن مثنی فرزند امام حسن مجتبی «علیه السلام» متولّد گردید . فرصت طلبان و هوی پرستان این فرصت را غنیمت شمرده نسبت مهدویّت را طبق این حدیث ضعیف ساختگی منسوب به رسول اکرم «صلی الله علیه و آله» بر وی تطبیق دادند :
«‌ مهدی ... اسم پدرش اسم پدر من است .»
در اوائل کتاب گفتیم که این حدیث مخالف صدها حدیثی است که درباره نام پدر حضرت مهدی «علیه السلام» وارد شده که نام پدر ایشان امام حسن عسکری «علیه السلام» است ؛ جز آنکه فرصت طلبان این حدیث ساختگی را بر « محمد بن عبدالله محض » منطبق نموده وی را نفس زکیّه نامیدند . برخی از مردم نیز با وی بیعت نمودند و خنده آور آنکه پدر وی عبدالله نیز با وی ـ به عنوان اینکه مهدی است ـ بیعت نمود
دسته دوم
کسانی که ادعای مهدویت را به انگیزه حبّ ریاست و عوام فریبی و جلب دلها و کسب قدرت و عظمت علم کردند ، افراد زیادی هستند ؛ از آن جمله مهدی عباسی است که پدرش منصور دوانیقی ادعا کرد پسرش همان مهدی است ؛ با علم به آنکه منصور قبل از این ادعا با « محمد بن عبدالله محض » ـ که وی را به مهدویّت منسوب نموده بودند ـ به عنوان مهدی بیعت نموده بود!
این رسوائیها و بازیهای با عقائد را ـ که بر اساس هواهای شخصی و شرایط زمانی انجام می پذیرد ـ بنگرید !
به همین ترتیب و در فواصل زمانی این تفکّر ظاهر می گردید و بر اساس آراء و خواهشها و هواهای نفسانی در این و آن تجسم می یافت . شگفتی من هرگز از بی شرمی و بی خردی این مدعیان مهدویت پیایان نمی پذیرد ! چگونه آنان به چنین دروغ رسواکننده و پستی تن می دادند ؟! حال آنکه خود می دانستند که در ادّعای خویش دروغگویند ؛ زیرا حضرت مهدی «علیه السلام» یعنی آن کس که رسول خدا و ائمه طاهرین «علیهم السلام» به وی بشارت داده اند ـ دارای صفاتی خاص و خصوصیات و امتیازاتی که فقط برای شخص آن بزرگوار معیّن و تصریح گردیده است .
مشهور ترین این صفات آن است وی زمین را از داد و عدل آکنده می سازد ؛ پس از آنکه از ظلم و جور پر شده باشد . آیا هیچ کس از مدّعیان را این توان بود که ذرّه ای از ظلم و جور منتشر شده در اجتماعات بشری را رفع نماید؟!
عجیب تر از این دروغگویان ، کسانی هستند که ادّعای این دروغگویان را پذیرفته به آنان ایمان آورند و خرافه های آنان را پذیرفتند ؛ با علم به آنکه احادیث شریفه بر آنان منطبق نمی شود و اگر آن احادیث بر مطلبی دلالت نمایند ، بیخردی و بی اعتقادی این پیروان کژاندیش دلالت می کند ؛ یعنی پیروانی که با صدای هر آوا گری جذب شده با هر بادی این سو و آن سو می روند.
دسته سوم
آنان اند که ادّعای مهدویت را ، با نقشه چینی های استعمار و برنامه ریزی های استعمارگران ، ظاهر ساختند . در زیر به تعدادی از آنان اشاره می شود :
استعمار نقشه های فراوانی را برای ضربه زدن به اسلام و وحدت کلمه آنان طراحی نمود تا به اهداف استعماری خود جامه تحقّق بپوشاند . این هدف عبارت بود از :
« تفرقه بیفکن و حکومت کن .»
از این نقشه های جهنّمی ـ که در این زمینه می توان ذکر نمود ـ ساختن مذاهب فراوان در میان مسلمانان و بازی کردن با اعتقادات دینی بود برای آنکه در آنها ایجاد سستی نموده دلها و فکرها را مشکوک و مردّد سازند. از جمله تمهیدات استعمار ، استفاده از اندیشه مهدویت بود . برخی از افراد را نیز برای این منظور تربیت نمود و به آنان فرمان داد که ادّعای مهدویت نمایند و در این مسیر آنان را با مال و دیگر امور یاری نمود .
در اینجا بر اساس تنها به ذکر یک نمونه از مدّعیان مهدویت به فرمان و نقشه چینی های استعمارگران اکتفا می نمائیم .
علی محمد باب ، مؤسس فرقه بهائیّت :
در سال 1834 میلادی جاسوسی روسی به ایران آمد . او نقشه ای شیطانی و پلید برای اسلام و مسلمانان به همراه آورده بود. این جاسوس روسی توانست نقش بزرگی در سیاست ایران آن روز بازی کند .
پس از مدتی به سوی عراق رفت و خویشتن را شیخ عیسی لنکرانی نامید ؛ حال آنکه نام واقعیش کینیاز دالگورکی بود . وی لباس روحانیّت به تن کرد . در درس سیّد کاظم رشتی در شهر مقدس کربلا حاضر می شد . در آنجا با مردی که نامش علی محمّد بود ـ و بعدها به باب معروف گردید ـ برخورد کرد . او نزد سیّد کاظم رشتی درس می خواند .
علی محمّد ، حشیش استفاده می کرد . جاسوس روسی توانست بین خود و بین علی محم رابطه دوستی محکمی به وجود آورد . در یکی از شبها و در همان وقتی که علی محمد برحسب عادت حشیش استعمال نموده بود ، جاسوس روسی فرصت را غنیمت شمرد و وی را با کمال خضوع و احترام مخاطب قرارداد چنین گفت :
« ای صاحب الزمان ، بر من رحم کن ... تو قطعاً صاحب الزمانی .»
با وجود آنکه به خاطر استفاده از حشیش مشاعر خویش را نسبتاً از دست داده بود ولی این خطاب را از خود رد کرده و تلاش کرد که این نسبت را نفی نماید ؛ اما جاسوس روسی بر این معنی و نسبت اصرار ورزید و سخن خود را تکرار نمود و با تلقینات فراوان به وی القاء نمود که او مهدی صاحب الزمان است . هر هنگام که علی محمد حشیش استعمال می نمود جاسوس روسی فرصت را برای تلقین و القاء در وی غنیمت می شمرد و از وی سؤالات ساده ای می کرد و علی محمد نیز به وی پاسخ های کودکانه می داد و جاسوس روسی نیز شگفتی و خوش وقتی خود را از این پاسخها آشکار می ساخت .
در روزی از روزها جاسوس روسی شیشه شرابی برای وی از بغداد خرید و به او تعارف کرد . باب از نوشیدن آن خودداری ننمود . وقتی که نوشید و عقلو خردش ذائل شد ، جاسوس شروع به تلقین به وی نمود که او امام مهدی صاحب الزمان است .
علی محمد نیز سخن جاسوس روسی را پذیرفته معتقد گردید که حضرت مهدی «علیه السلام» است ولی از اینکه این امر را اظهار نماید می ترسید و بر این ادعا نیز تصریح می نمود .. جز آنکه جاسوس روسی وی را بر اظهار این ادعا ، تشجیع نموده مال فراوانی به او وعده می داد.
سرانجام علی محمد از شهر مقدس کربلا به بصره سفر کرد و از آنجا به بوشهر . در آنجا مدّعی بابیّت حضرت مهدی «علیه السلام» شد ؛ یعنی ادعا نمود که نایب خاص امام مهدی «علیه السلام» است ؛ ولی جاسوس روسی به این ادّعا راضی نشد ؛ بلکه به وی نوشت :
« تو صاحب الامر و امام عصر هستی .»
سپس جاسوس روسی در کربلا انتشار داد که علی محمد همان صاحب الزمان است که در بوشهر آشکار گردیده است . مردم نیز گروهی تصدیق و عده ای وی را تکذیب نمودند . کسانی که علی محمد حشیشی و شرابخوار را می شناختند ، از این شایعات می خندیدند . برخی افراد احمق وساده این خبر را تصدیق نمودند.
پس از آنکه جاسوس روسی به این اعمال شیطانی دست یازید ، به عنوان سفیر روسیه در تهران تعیین گردید. آنگاه شوکت وی تقویت شد و امکاناتش زیادتر گردید و میدان عمل در برابرش وسیع تر ؛ لذا فرصت را بیپ از گذشته غنیمت شمرد .
این جاسوس در تهران افرادی از همفکرانش را تحت تعلیم جاسوسی قرار داد تا وجدان و اعتقاد خویش را به وی فروخته در اختیار او قرار گرفتند و سرسپرده وی گردیدند ؛ از جمله دو برادر به نام های حسینعلی معروف به بهاء و میرزا یحیی معروف به صبح ازل بودند . این دو برادر ، نقش بزرگی در پیاده کردن نقشه های این جاسوس خبیث بازی کردند .
پس از دو ماه علی محمد از شهر بوشهر خارج گردید و به سوی شیراز رفت . از هرجا که گذشت و در طول مسیر ، خود را نائب خاص حضرت مهدی «علیه السلام» معرفی نمود.
در شیراز ادعا کرد که او حضرت مهدی صاحب الزمان است لذا برخی از افراد فرومایه ـ که اعتقادی به مبدأ و دین نداشتند ـ گردش جمع گردیدند .
وقتی که علماء شیراز از ورود این شیطان رانده شده آگاه گردیدند برخی از افراد مورد اعتماد را به مجلس وی فرستادند تا یان خبر را تحقیق نمایند . آن معتمدان توانستند که در برابر وی به محبت و بزرگداشتش تظاهر نمایند تا آنکه علی محمد از آنان کاملاً مطمئن گردید و صراحتاً عنوان کرد که وی حضرت مهدی «علیه السلام» است و برخی از خرافات و امور باطلی را که معتقد بود برای آنان آشکار ساخت . لذا دانشمندان از آنچه که این منحرف گمراه در اندرون خویش داشت آگاهی یافتند .
در اینجا بود که علماء در براب او بپاخاستند و نزدیکان و خانواده او نیز اقدام کرده وی را از منزلش بیرون کردند و دستگیرش نموده برای محاکمه اش بردند . پس وی را به کتک خوردن و زندان محکوم نمودند . مدتی طولانی در زندان باقی ماند . سپس آزادش کردند. از شیراز به سوی اصفهان آمد .
در این هنگام جاسوس روسی نامه ای به والی اصفهان نوشت و در آن نامه وی را به احترام و تکریم علی محمد باب و حفظ حیات وی سفارش نمود2 اما والی اصفهان همان روزها از دنیا رفت . پس از وی امام ساختگی دستگیر و تحت الحفظ به تهران فرستاده شد .
جاسوس روسی به دوستان خود ـ که ذکرشان در سابق گذشت ـ اشاره کرد که بین مردم سر و صدا به راه انداخته به مردم بگویند : حضرت مهدی را در بند انداخته اند!
سپس حکومت وقت علی محمد را تحت الحفظ به قزوین و سپس به تبریز و بعد به ماکو فرستاد ولی دوستان جاسوس روسی شروع به تحریکات بر ضد حکومت آن زمان نمودند و خبر را در برخی از شهرهای ایران منتشر ساختند . پس از آن برخی مزدوران ـ که جاسوس روسی آنان را به وسیله پول خریده بود ـ شروع به بانگ و فریاد در برابر حکومت نمودند.
سرانجام شاه 3 به احضار علی محمد و محاکمه او با حضور عالمان و فقیهان فرمان داد . مجلسی منعقد شد و بین آنان و علی محمد بحث و مناقشه درگرفت که نهایتاً به توبه علی محمد باب بر دست علماء و استغفار وی از گناهانش انجامید .
جاسوس روس ترسید که نقشه اش کشف شود ؛ لذا تلاش نمود تا با کشتن علی محمد بر اقدامات نادرست روسی خود که انجام داده بود سرپوش نهد .
در آن روزها شاه به قتل رسید و پس از او ناصرالدین شاه ، جانشینش شد . او به کشتن علی محمد و دارزدن وی فرمان داد و حکم اعدام در مورد وی جاری گردید.
اما میرزا حسینعلی و دوستانش به امر جاسوس روس به بغداد رفتند ؛ چرا که حکومت در صدد بود که آنان را نیز جزا دهد و اگر تلاشهای فراوان جاسوس و کارمندان سفارت روسیه نبود آنان را گرفته مجازات می نمودند .
تعلیمات جاسوس روسی پس از قتل علی محمد به میرزا حسینعلی مأموریت داد که برادر خود میرزا یحیی را اینگونه معرفی کند :
« او کسی است که خداوند در آخرالزمان ظاهرش می فرماید .»
جاسوس روس در راه انتشار این دعوت پول فراوانی به آنان پرداخت . آنان نیز شروع به دعوت این فرقه ساختگی نمودند و برخی از نادانان نیز ادعای آنان را پاسخ مثبت دادند ؛ کسانی که در زندگی هدف و مسیر مشخصی ندارند.
در این هنگام امپراطوری عثمانی فرمان داد این گروه فاسد را از بغداد به اسلامبول ترکیه و سپس به آدرنه تبعید نمایند .
تعلیمات بهائیت در سفارت روسیه در تهران تنظیم گردیده به سوی حسینعلی فرستاده می شد و بین پیروان وی پخش می گردید.
سرانجام اختلاف و نزاع بین حسینعلی و برادرش یحیی واقع گردید . لذا یحیی به قبرس رفت . در آنجا ازدواج کرد و خود را « صبح ازل » نامید .
امّا حسینعلی و یارانش به شهر عکّا ـ در فلسطین ـ تبعید گردیدند و با بخشش مال فراوان تلاش و سیعی را برای انتشار این فرقه خرافی در ایران و فلسطین انجام دادند .
حسینعلی برای خویشتن لقب « بهاء » را برگزید ؛ لذا یاران و پیروانش به نام « بهائیان » معروف شدند . لازم به ذکر است که بهائیت از نظر اصول و فروع از اسلام جدا است . بهائیان خود را مسلمان نمی شمرند بلکه خویش را پیروان آیین دیگری به نام « بهائیت » می دانند .
این حزب سیاسی ـ که به لباس دین درآمده است ـ در برخی از کشورهای اسلامی و غربی منتشر گردید و آمریکا و روسیه در نشر و ترویج این دین خرافی به زیان اسلام و مسلمانان متحد گردیدند. لذا می بینیم که بهائیت و بهائیان در هر نقطه ای از جهان که امریکا نفوذ دارد دیده می شود و در هر نقطه از کشورهای اسلامی که نفوذ امریکا کم می شود بهائیت نیز کم می شود .
آنچه گذشت خلاصه ای از تاریخ باب و بهائیت و بهائیان بود که ما به مناسبت نقل کردیم . تاریخ آنان این مقدار خلاصه نمی شود ؛ چرا که تاریخ این حزب ، آکنده از پستی ها و زشتی هایی است که از شنیدن آن بر چهره انسانیت عرق شرم می نشیند .4
مدعیان دروغین دیگر نیز ادّعای مهدویّت داشته اند که نمی دانیم از کدامیک از اقسام سه گانه ای که نام بردیم می باشند . اینک نام برخی از آنان :
1- عبیدالله المهدی بن محمد حبیب بن الامام جعفرالصّادق «علیه السلام»:
او مؤسس دولت فاطمی در کشور مغرب بود که از مصر شروع می شد و به مغرب دور ختم می شد .
2- محمد بن عبدالله بن تومرت علوی حسنی :
او به مهدی هَرَعی معروف بود . اصل وی از کوه سوس در دورترین شهرهای مراکش بود . دولتی عظیم را در اوائل قرن ششم هجری تأسیس نمود. به هنگام وفات فردی به نام عبدالمؤمن را جانشین خود معرّفی نمود . او نیز به جای محمدبن عبدالله نشست و دولتی را ـ که به نام دولت عبدالمؤمن معروف شد ـ پایه گذاری نمود .
3- عباس فاطمی :
در مغربِ دور در آخر سدة هفت قمری ظاهر گردید و ادّعای مهدویّت نمود.
4- سیّد احمد :
در یکی از شهرهای هند در سال 1243 ق ظاهر گردید .
5- محمد بن علی بن محمد سنوسی :
در الجزائر در کوه سنوس در حدود سال 1211 متولد شد . مذهبی را تأسیس نمود و در لیبی سکنی گزید . پسرش جانشین وی شد.
6- غلام احمد قادیانی :
در حدود سال 1249 ه‍ .ق . در قادیان از شهرهای پنجاب پاکستان متولّد گردید . پیروانش در شهر وی و منطقه پنجاب و کشمیر و بمبئی و دیگر شهرهای هند و شهرهای عربی و زنگبار زیاد شدند .
7- محمد احمد مهدی سودانی :
به وی متمهدی گفته می شود . او ادّعا نمود که امام دوازدهم است که قبلاً یکبار دیگر هم ظهور نموده است . وی اهالی تحت ستم سودان را به ظهور مهدی منتظر بشارت می داد که آنان را از پرداخت مالیاتی که دولت آن روز سودان از آنان می گرفت نجات می بخشد. لذا اسم حضرت مهدی منتظر «علیه السلام» را در اجتماعات پخش می نمود . روزی از وی پرسیدند :
شاید تو خود مهدی منتظر باشی؟
وی پاسخ داد :
آری ... من همون هستم .
سپس شروع به پخش تعالیم خود نمود . خبر وی در خارطوم و اطرافش پخش شد ، قبائل بقّاره وی را پذیرفتند. با انگلیس جنگید و پیروز گردید. وی در اثر تب حدود سال 1308 هجری قمری از دنیا رفت.
آری... هر کدام از اینان شرح حال مفصّلی دارد و ما به خاطر رعایت اختصار به همین اندک اکتفا نمودیم.
خلاصه کلام آنکه ، ادعای مهدویت بازیچه ای در دست فرصت طلبان گردید که تلاش می کردند به هر وسیله ممکن به اهداف شخصی خود و یا اهداف استعماری دست بیابند . درست است که بگوئیم این کسانی که ادّعای مهدویّت نمودند ، مرتکب گناهی غیر قابل بخشایش گردیدند چرا که آنان با اعتقادات مردم بازی کرده خواستند که باطل را زنده کنند و حق را بمیرانند و آبروی شیعه و تشیع را نیز لکه دار کنند و بین پیروان ائمه اهل البیت «علیهم السلام» جدائی ایجاد نموده راه را برای هر مخالف و ریشخند کننده و دشمنی بازنمایند تا آنچه را که می خواهند بنویسند و بگویند . گمراه نمودن مردم و از طریق مستقیم منحرف کردن و به مذهبهای ساختگی رسوا کشاندن ایشان را به همه اینها بیفزایید.
مدعیان دروغین نیابت یا وکالت
از عجائب‌ روزگار انکه‌ تعدادی‌ از یاران‌ حضرت‌ هادی‌ و حضرت‌ عسکری‌ علیهماالسلام‌ برای‌ خویشتن‌ سرنوشت‌بدی‌ را انتخاب‌ نموده‌ از راه‌ مستقیم‌ منحرف‌ گردیند، با آنکه‌ سوابق‌ درخشانی‌ داشتند و مکرر به‌ ملاقات‌ و زیارت‌حضرات‌ عسکریین‌ علیهما السلام‌ مشرف‌ گردیند بودند و ازتباطشان‌ با آن‌ دو بزرگوار شدید بود و احادیث‌ زیادی‌ از ان‌دو امام‌ می‌شنیدند، حتی‌ برخی‌ از آنان‌ کتابهائی‌ تالیف‌ نموده‌ در آن‌ کتابها احادیثی‌ را که‌ از آن‌ دو امام‌ و یا از یکی‌ از آنان‌شنیده‌ بودند ثبت‌ کرده‌اند.
ما انگیزه‌ و علتی‌ برای ا نحراف‌ آنان‌ جز تأمین‌ منافع‌ شخصی‌ نمی‌شناسیم‌ و جز طمع‌ در اموال‌ - همان‌ حقوق‌ شرعیه‌ای‌که‌ شیعه‌ آنهارا به‌ نواب‌ اربعه‌ حضرت‌ مهدی‌ علیه‌ السلام‌ می‌داد - و نیز ریاست‌ دوستی‌ و شهرت‌طلبی‌ و آنگاه‌، بااستفاده‌ از آن‌ مقام‌، تسلط‌ بر تمام‌ منافع‌ شیعه‌ و تبعیت‌ از هوای‌ نفس‌ که‌ انسان‌ را از حق‌ باز می‌دارد. سرانجام‌ کار آنان‌این‌ شد که‌ لعنت‌ حضرت‌ مهدی‌ علیه‌ السلام‌ شامل‌ حال‌ آنان‌ گردید، لعنتی‌ که‌ اندام‌ از شدتش‌ به‌ رعشه‌ در می‌اید وقلب‌ از غلظتش‌ می‌لرزد.
طبیعی‌ است‌ که‌ آن‌ دروغگویان‌، مشکلات‌ فراوان‌ عقیدتی‌ و اجتماعی‌ را در جامعة‌ شیعه‌ ایجاد نموده‌ بودند، مضافاً بر انکه‌ افکار نواب‌ حقیقتی‌ را به‌ خود مشغول‌ می‌داشتند، چرا که‌ وقتی‌ یک‌ فرد منحرف‌ العقیده‌ دعوی‌ وکالت‌ و یا نیابت‌ از طرف‌ حضرت‌ مهدی‌ علیه‌ السلام‌ نماید، این‌ ادعا اولا باعث‌ زشت‌ جلوه‌ دادن‌ مسیر امام‌ می‌گردد، و ثانیاًموجب‌ رقابت‌ او با نائب‌ واقعی‌ خواهد شد.
این‌ مشکلی‌ است‌ که‌ سکوت‌ کردن‌ در برابرش‌ صحیح‌ نمی‌بود و می‌بایست‌ در تدارک‌ مطلب‌ و کشف‌ حقیقت‌ وبرداشتن‌ نقاب‌ از چهره‌ حق‌ و رسوا کردن‌ مدعی‌ دروغگو بود. اکنون‌ بخشی‌ از این‌ داستان‌:




  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان