سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : پنج شنبه 89/6/11 | 2:10 عصر | نویسنده : منتظرمهدی030(خاطره‌من)

 

گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر شد...




تاریخ : یکشنبه 89/6/7 | 2:54 عصر | نویسنده : منتظرمهدی030(خاطره‌من)

باران رحمت خدا همیشه می‌بارد

تقصیر ماست که کاسه‌هایمان را برعکس گرفته‌ایم ...




تاریخ : شنبه 89/6/6 | 4:10 عصر | نویسنده : منتظرمهدی030(خاطره‌من)

شنیده ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت

فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت




تاریخ : شنبه 89/6/6 | 12:21 صبح | نویسنده : منتظرمهدی030(خاطره‌من)
هر روز دلتنگ تو بودم و ...


تاریخ : پنج شنبه 89/5/7 | 8:28 صبح | نویسنده : منتظرمهدی025(محب‌مهدی)

در عبور از گذر لحظه ها، در تپش مدام زمین و نگاه زهرآلود زمان، دستهای ما تو را می طلبد یا مولا!
مهر در سراشیب جاده ی عمل زیر چرخهای سنگین ستم له میشود در نبودت!
تو ما را رها نخواهی کرد و ما هر روز و هر ساعت و حتی هر ثانیه در آرزوی زیارت رخ چون خورشیدت، دست بر آسمان داریم و در محمل نیاز، از پروردگار بلند مرتبه، ظهور پرشکوه تو را تمنّا می کنیم!
آقای ما!
بیا که احساس نیازمند توست!
پرنده ها در سلام صبحگاه خود تو را می خوانند و گلها به امید نوازشت رخ می نمایانند!
بیا که دستهای نا توان ما در آرزوی یاوری تو مولا، شب و روز از گونه هامان قطرات شبنم را بر می چیند و لطافت باران را به جاده های عشق می پاشد، بلکه گلستانی بسازد از گلهای ناز و اطلسی که فرش راهت باشد و خاک قدمت!
بیا که زمین تشنه ی محبت و سلام توست و زمان در نقطه ی انتظار ایستاده است..........

 

 




تاریخ : سه شنبه 89/5/5 | 12:57 صبح | نویسنده : منتظرمهدی018(غریبه‌ی‌آشنا)

صدای تو

در ایـــــــن سکـــوت لحظــــه‌ها
که غم گرفتـه لحظه‌لحظـــــــــــــه‌ی مرا
ببین چـــــــــه قدر تشنــــــــــــه‌ام
به جرعـــــه‌هـای یک صدای آشــــــــــــنا
مـــــــرا بـــــــخــــــــــــــوان
صــــــــــــــــــــــدای تـــــــــــــو
صــــــدای خــــــــــــوب بـــــــــودن است
تمـــــــــــــا م لحــظه‌هــــــــــای من
در انتــــظار لحظه‌ی ســــــــــرودن است
چه می‌شــــــود دل مرا صــــــــدا کنی
دل مرا از این سکوت لحظه‌ها جدا کنی
چه می‌شود که چشم خســــــته‌ی مرا
از انتـــــــــــظار یک نــــــــــــگاه
رهـــــــــــا کنی، رهـــــــــــــــــا کنی





تاریخ : دوشنبه 89/5/4 | 10:4 صبح | نویسنده : منتظرمهدی018(غریبه‌ی‌آشنا)
 

« با کوله ‏باری از طراوت صبح می‏آیی »


می‏آیی؛ از نهایت آبی باران، با کوله‏باری از طراوت صبح، سوار بر تندرِ شبنم. می‏آیی؛ از ابتدای زمان، با تنگی از بلوار عدالت و تازیانه‏ای برای تعزیر ستم. بر منبر نماز می‏بینمت؛ انگار خسته‏ای، از طول سفر، از راهِ دراز!
می‏آیی، ای ستاره دنباله‏دار! و در امتداد تو، سیصد و سیزده فرشته آدمیت، خوشه پروین ظهور تو در آسمان کعبه می‏شوند.
می‏آیی و خاک، از فطرت ما، غبار می‏شود تا در عصر شایسته‏سالاری، زمرّد نجابتمان خودنمایی کند.
می‏آیی و تب تقدیر، به نسیم دولت کریمه تو، پاپس می‏کشد و حال ما خوبِ خوب می‏شود
می‏آیی و چشمان منتظر مستضعفانِ باغچه دنیا را به بوستان برابری‏ات، ذوق زده می‏کنی
می‏آیی و از پس عمری که چمن تشنه است، به لعل لبانت، نینوایش را فرات می‏دهی؛ چرا که

«این‏جا کسی به فکر چمن‏های تشنه نیست *** انگار قلب بودنمان دشت نینواست
ما در حضور ممتد شب‏ها شکسته‏ایم *** ای قاصد سپیده بگو خانه‏ات کجاست»


می‏آیی و دست‏های پژمرده جهان، زیر رایت تو، به امید آیینه، سینه می‏زند و شاداب می‏شود. همه، حتی اندیشمندانِ دور، به ظهور شکوهمند و مقتدرانه تو معتقدند؛ راسل می‏گوید:
«جهان در انتظار مصلحی است که آن را در زیر یک پرچم و یک شعار درآورد»
می‏آیی و از ماورای عطر گل سرخ می‏وزی و در موج دعاهای تا خدا، شمیم دل‏انگیز می‏شوی.

«می‏آیی از نهایت شرقی‏ترین غزل *** دستان مهربان تو با نور آشناست
بر محمل سپیده نشنید دعای ما *** هر چند معبر تو فراسوی کبریاست
صد پنجره ستاره احساس می‏دمد *** در آسمانِ فصل ظهورت؛ سحر گواست»



تاریخ : دوشنبه 89/4/28 | 10:54 عصر | نویسنده : منتظرمهدی029(علیرضا)

مدعی گوید بایک گل نمی آید بهار

ماگلی داریم که عالم را گلستان می کند

السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج)








تاریخ : سه شنبه 89/4/22 | 9:36 صبح | نویسنده : منتظرمهدی025(محب‌مهدی)

ای آفریدگار صبح !
در جشن با شکوه روزی که آغاز می شود و در تمامی روزهایی که شیرینی نام تو بر لبانم می نشیند من عهد دیرینه ی خویش را با صاحب صبح و امام عصر تازه می کنم و دست بیعتم را در زلال دستانش معطر می سازم تا شعر سپید این عشق در صحن دلم تکرار شود .
طراوت جاری این عهد و بیعت هرگز از باغ خاطرم بیرون نمی رود و پیوسته شال سبز محبتش را بر گردن می نهم تا نوازشگر شانه های لرزانم باشد.
خالق مهربان من !
اگر دست تقدیر تو ، لباس سپید آخرت را بر تن من پوشاند و درخت زندگی ام، تنبه خواب زمستانی و ابدی خویش سپرد و میان آن ماه تابان در آسمان چشم مردمان آشکار شد ، مرا از محراب قبرم بر انگیز و توفیق احرام در صحن و صفایش عنایت کن تا لبیک گویان در گرد کعبه ی وجود مقدسش طواف کنم
ای اجابت کننده هر دعا !
پنجره قلب منتظران رو به آسمان بی  کرانت گشوده است تا به یک اشارت تو، غبار غم و اندوه غیبت از دل ها بر خیزد و چشم ها به تماشای باران  ظهور بنشیند.
خدایا !
شب یلدای هجران را به یمن ظهور ماه کاملش ، کوتاه کن که شب پرستان ، همچنان چشم بر صبح صادقش بسته اند و ما مؤمنان طلوع خورشی جمالش را نزدیک می دانیم




تاریخ : جمعه 89/4/11 | 9:47 صبح | نویسنده : منتظر مهدی006(نرگس)

ای مرکزِ ثقلِ کهکشان دل من!

خورشید بلند آسمان دل من!
عمری ست که من منتظر دیدارم
یک جمعه بیا به جمکران دل من!

جلیل صفر بیگی



غروب جمعه!
بغض نفس گیر گلوی زمین
سکوت بی انتهای ثانیه های بی تو
شرم صورت آسمان و زمزمه ی بی کسی کائنات
چقدر جای خالی ات احساس می شود...


یا مهدی ادرکنی





  • فود تک
  • توماس
  • زیبا مد
  • آسمان