خورشید به سوگ مصطفی (ص) می گرید
مهتاب به حال مجتبی (ع) می گرید
در مشهد دل چه کربلایی برپاست
قومی به شهادت رضا (ع) می گرید
سلام بر تو ای فرستاده خوبی ها، ای مهربانترین فرشته خاک. تو از ملکوت آسمان به زمین فراخوانده شدی تا انسان را با معنای واقعی اش آشنا کنی. تو، آفتاب روشن حقیقت بودی در شام تیره زندگی. از مشرق دلها برآمدی و اکنون، آسمان تب دار غروب جانگداز توست.
نامت بلند و دینت پر رهرو، ای جاری تر از حیات در پیکر آدمی.
سلام ای برتر از ایوب صبرت
که نبود سایه بان بر روی قبرت
سلام ای در صبوری بی قرینه
غریب دوم شهر مدینه
***
ز آن طشت پر زلخت جگر در مقابلش
پیدا بود که زهر چه کرده است با دلش
مظلوم چون علی و به مظلومیش گواه
آن پاره های دل، که بود در مقابلش
او حاصل نبوّت و بیداد دشمنان
از آب شعله خیز، شرر زد به حاصلش
عمر حسن ز عمر علی سخت تر گذشت
تا آن که مرگ آمد و حلّ کرد مشکلش
از ورطه ای که بود کران تا کران ملال
موجی زد و رساند، شهادت به ساحلش
هر مرد راست محرم دل همسرش، ولی
غربت ببین که همسر او گشته قاتلش
از زهر، پاره پاره و از صبر، ریز ریز
قرآن برگ برگ شهادت بود دلش
چشمش به لطف اوست "مؤید" که دم زند
گاه از مصائب وی و گاه از فضائلش
"سید رضا موید"
السلام علیک یا غریب الغربا ، السلام علیک یا شمس الشموس و سلام مولای من......
هزاران هزار گل عشق را در زورق جانم با روبان شیفتگی و شیدایی تزئین می کنم و نثار وجود قابل تقدس و نازنینت.... مالک قلبم! ... آیا قفل قلبم را با کلید شفاعت و مهربانیت می گشایی ؟؟
آیا رخصت می دهی در حالی که دل به تو سپردم گره محبتم به تو را پاره کنم و دوباره پیوند بزنم ، شاید به تو نزدیکتر شوم ...؟
آیا می خوانی و می پذیری ام ؟؟
انشاءالله
***
چنان زخمى بر سینهات نشست که هیچ نوشدارویى، تقدیر را تغییر نداد.
توس، به قدمهاى تو خو کرده بود و نماز بارانت را همیشه محتاج بود.
به تهدید کدام حیله مسموم خاموش شدى و لبهایت دیگر پرسشهاى سر در گم زمانه را پاسخ نگفت؟
آه، شمس الضحاى بار سفر بسته! شبهاى غریبى زمین، بعد از تو رسیدهاند. روزگار پس از تو به کدام خورشید رضا خواهد شد؛ جز به اهل بیت خورشید؟!
امشب، کوچههاى خراسان، از عبور تو خالى مىشوند و داستان غریبى تو با پر زدنت، به پایان مىرسد، ولى دستان روشنت اى چراغ هشتم طریق عرفان! هر روز، بلوغ ماه را به هنگام اذان بر گلدستههاى حرم و بر آسمان قلب عاشقانت به تماشا مىگذارد.
یا على بن موسى الرضا(ع)! زمین از غم فراق تو در پر خویش خزیده و تنها در مزار تو جرئت سربلند کردن دارد؛ آنجا که دلهاى شکسته خود را چون کبوتران حرمت، بر پنجره فولاد نگاه تو دخیل مىبندیم و سر بر شانههاى خیال تو مىگذاریم؛ همانجا که طعم زخمى حاجت خود را با آب سقاخانهات، در گلوى نیاز خویش مىریزیم.
حنجره نورانىات، جرعهنوش سم ستم سیهدلان مىشود و طنین هقهق زائرانت تا قیامت، گلوى سوختهات را یاد مىکند. تنها تو از آن شاخه گلهاى پرپر امامت، سهم دلهاى شکسته این وطنى.
اى امام غریب! فکر پرندههاى رو به پنجرهات را بخوان که صادقانه و ساده، با ریسمانى درد خود را به ضریحت متصل کردهاند تا بىنوبتترین طبیب جهان، گوشه چشمى بر خاطر مجروحشان بیندازد.
سلام بر تو اى ستاره سبز سرزمین خراسان که عطر مشک و عنبر جانمازمان را هر وعده بعد از نماز، به یاد تو آه مىکشیم تا صفاى زیارتت، همواره در ذهنمان جارى باشد!
همراه با کبوتران حرمت، محزون و گریان دل را به دور بارگاه تو پر مىدهیم تا با زمزمه ملائک همراه شویم.
.: Weblog Themes By Pichak :.