اگر سر به چوب قفس میکشم *** به یاد تو هر دم نفس میکشم
دلیل بقای دل من تویی *** و گر نه از این عمر دست میکشم»
تنهاییام را همراه پروانهها، به دست رود میسپارم و شب را در انتظارت ستاره ستاره نگاه میکنم. در سایهروشن شب مینشینم و درختها را از این سر دلتنگی تا آن سر دلتنگی، میشمارم. دلم حجلهگاه هزار خورشید مرده است و آسمان نگاهم آنقدر مهآلود که درخشش هیچ ستارهای را نمیتوان در آن به نظاره نشست.
مولایم! وقتی بیایی، دیوارههای تاریک و مبهم مه را با دستان روشن و مهربانت از چشمهایم برخواهی داشت و خورشیدهای مرده دلم را به آفتابآباد سرزمین مهر، خواهی برد.
وقتی بیایی، گلبرگها، رویش خویش را از تو خواهند آموخت و آسمان در نگاه آرام و بارانی تو گم خواهد شد.
وقتی بیایی، لحظههایی از نمناکی سبزینه چشمهایت را بر گستره کویر خواهی پاشید و خوشه خوشه، خورشید را از باغ نگاهت، به دلهای بیقرار هدیه خواهی کرد
.: Weblog Themes By Pichak :.