دوست عزيز سلام...
خوش آمدي....
دو چشمم مرمرين از بارش غم بود، باور کن و پشتم از غم هجران تو خم بود، باور کن ميان بيت بيت شعر من بغضي نهان ميشد وجودم غرق در، درياي ماتم بود، باور کن کجايي اي حضور مبهم زيباي فرداها که تفسير نگاهم واژه غم بود، باور کن ميان موجهاي التماس و غربت و هجران دو دستم عاشق دامان خاتم بود، باور کن بيا ديگر که سهراب وجودم زخمي زخمي است که بيتو نوشدارو جرعهاي سم بود، باور کن هزاران جمعه بيتو تا خدا رفتم ولي افسوس که در راهم صفاي هم سفر کم بود، باور کن