• وبلاگ : منتظر قائم(عج)
  • يادداشت : شروع يه كار نو
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + غريبه ي آشنا 

    دوست عزيز سلام...

    خوش آمدي....

    دو چشمم مرمرين از بارش غم بود، باور کن و پشتم از غم هجران تو خم بود، باور کن
    ميان بيت بيت شعر من بغضي نهان مي‏شد وجودم غرق در، درياي ماتم بود، باور کن
    کجايي اي حضور مبهم زيباي فرداها که تفسير نگاهم واژه غم بود، باور کن
    ميان موج‏هاي التماس و غربت و هجران دو دستم عاشق دامان خاتم بود، باور کن
    بيا ديگر که سهراب وجودم زخمي زخمي است که بي‏تو نوشدارو جرعه‏اي سم بود، باور کن
    هزاران جمعه بي‏تو تا خدا رفتم ولي افسوس که در راهم صفاي هم سفر کم بود، باور کن